ژانر
جستجو در عناوین
تعداد کلمات
مرتب سازی براساس
فقط تمام شده ها
فقط داستان های در حال تایپ
من در خیالم، یلدا دارم. 1 تمام شده

من در خیالم، یلدا دارم.

۱۰ فروردین ۱۴۰۰

این داستان خیلی کوتاه است. شاید اصلا مصداق داستان کوتاه نباشد و روایت کوچک درنظر گرفته شود. در هرحال موضوع این داستان یا روایت کوتاه درباره تازه عروسی است که می توانست مطابق با رسومی که در خانواده ها جاری است، در جمع خانواده خودش و همسر، اولین شب یلدا را جشن بگیرد اما ویروس کرونا مثل همیشه یِ این چندمدتی که مزاحم جهان شده، این بار هم معادلات معمول را به هم می زند و عروس داستان هم در جهان خیالاتش سفر می کند و شب یلدا می گیرد.

0 6 652
سفر به بی نهایت 1 در حال تایپ

سفر به بی نهایت

۱۰ فروردین ۱۴۰۰

چهار چوب رمان:رمان در مورد پسری به نام پاتر که با خانواده اش در شهر سن دیگو آمریکا زندگی می کردندهست. یک روز با دوستش رابرت به یک علتی اشتباها سوار یک قطار باربری می شوند تا از آن طرف قطار پیاده شوند ولی وقتی که سوار قطار می شوند یکدفعه به صورت خودکار در های قطار قفل می شود و قطار شروع به حرکت می کند با مقصدی نامعلوم»

1 8 2 K
چشمانی به دنبال من 1 در حال تایپ

چشمانی به دنبال من

۹ فروردین ۱۴۰۰

((نمی دانم چرا تمام نگاه ها به من بود، یعنی آنها در مورد من چه فکر می کردند..))

3 11 850
خیال 3 در حال تایپ

خیال

۸ فروردین ۱۴۰۰

صداهای تو سرم تمومی نداره کم کم به مغزم و بعد به قلبم و همه اجزای بدنم فشار میاره و سرآخر اعصاب ضعیفم و ضعیف ترمیکنه، صداها میتونن هر جور صدایی باشن، همهمه آدمها،صدای پا،ماشینی که با سرعت 200تا گاز میده،صدای خنده،صدای گریه زن یا یه نوزاد تازه به دنیا اومده،صدای نعره و داد و فریاد یه مرد،جیغ،شکستن شیشه،صداهایی که هر کدومش به تنهایی می تونه آدمی به ضعیفی مثل من و از پا دربیاره سرم داره منفجر میشه، نمی تونم از پس کنترلش بربیام،من ناتوان تر از این حرفام که بتونم از جنگ با خودم پیروز بیرون بیام،جنگ برای داشتن صلح بااین تن بی جون. داشتن یه کمی آرامش، خنده داره! من حتی یادم نمیاد ارامش و چجوری مینوشتم حتی نمی دونم چقد میتونم دووم بیارم؛یه روز؟ یه هفته؟دوماه؟یا ده سال؟ یا شایدم بیشتر، نه،گفتم که من ضعیف تر ازاین حرفام. شایدم همه اینا یه تلقینه،نمیدونم دو به شکم! من خیلی وقته که باخودم روراست نیستم، حتی از قبل از افتادن اتفاقاتی که یک صدمش جون آدم و به لب میرسونه. قبل از دیدن خیلی چیزا و شنیدن خیلی حرفا گفته بودم راجبش؟نه.حالا میخوام بگم... شاید گفتنشون باعث بشه این صداهای عجیب و غریب از سرم دست بردارن، شایدم فقط راه درستو نشونم بده نمی دونم من هیچی نمی دونم فقط میدونم که من با نوشتن آروم میشم همین پس مینویسم حتی اگه اشتباه باشه حتی اگه همه چیز اونطور که باید خوب پیش نره یا کسی نخوندشون مهم نیست اصلا مهم نیست همین که بفهمم حداقل تلاشم و کردم و از شر صداهای درونم،هرچند کم راحت شدم یا فراموششون کردم یا هرچیز دیگه ای برام کافیه ... برای خودم

0 0 1.8 K
گل های خوشبختی 1 تمام شده

گل های خوشبختی

۲ فروردین ۱۴۰۰

دوباره صبح شروع شد و باید به خیابان میرفت ، گل ها را به دست گرفت و وارد آن شد

0 0 1 K
تنها و تنها تر 1 تمام شده

تنها و تنها تر

۲۷ اسفند ۱۳۹۹

دیگر وقتش است . { لطفا نظر بدین :)}

0 6 823
منتخب 3 در حال تایپ

منتخب

۲۶ اسفند ۱۳۹۹

سلام من امینم و اینم اولین رمان منه ، این رمان ژانر های ترسناک ، درام ، کمدی و عاشقانه داره . منتخب ، کلمه جالبیه ، هرکس توی زندگی مجبور به انتخاب هایی میشه ، یعنی اتفاقاتی که قراره برامون بیفته رو خودمون انتخاب می کنیم ، اما نه ، همیشه خودمون انتخاب نمیکنیم ، انتخابمون میکنن ، و کسایی که انتخاب میشن اسمشون میشه منتخب ، ما منتخبا هیچ حق انتخابی نداریم و باید اجازه بدیم سرنوشت هرکاری میخواد بکنه ، من امینم ، فکر میکردم دارم به یک منتخب کمک میکنم اما نه، من منتخب بودم ........ دوستان رمان در اصل از قسمت دوم شروع میشه و قسمت اول فقط یک معرفی هست . دوستان لطفا اگر مشکلی داشت ببخشید اولین بارمه . با تشکر لطفا نظرتونو بگین

3 23 4 K
سفر به زمین 2 6 در حال تایپ

سفر به زمین 2

۲۴ اسفند ۱۳۹۹

داستان سفر نیل آرمسترانگ(اولین فضانورد جهان)به جهان های موازی را بخوانید.

1 5 2.1 K
ماجراهای امیلی 3 در حال تایپ

ماجراهای امیلی

۲۴ اسفند ۱۳۹۹

ماجراهای دختری که دچار حالتی عجیب میشود از کابوس گرفته تا جایی که در هنگام گردش همراه با برادرش نگاهش به شئ عجیبی افتاد که.....

0 1 1.2 K
یک لشکر تحت فرمان من 0 در حال تایپ

یک لشکر تحت فرمان من

۲۳ اسفند ۱۳۹۹

«با قدرت میشه پول رو بدست آورد و با پول قدرت رو و با قدرت و پول شکست ناپذیری رو». ریچارد هتچ:

1 0 0
خمار چشاتم 0 در حال تایپ

خمار چشاتم

۲۰ اسفند ۱۳۹۹

#آریا لبخند کجی زدمو سیگارمو کنج لبم گذاشتم من خودمو با هر چیزی که مال خودمه دوست دارم صدای گوشیم بلند شد هیچ وقت عادت نداشتم تا کسی چیزی ازم نخواسته و بابتش خواهش نکرده. , بهش بدم لبخند کجی زدمو به اسمی که حالا رو گوشیم افتاده خیره شدم حالا وقتش بود تا همه چیو عملی کنم . ‌.#خمار_چشاتم . اگه پارت اول نبود لف بده @hungmyeye

0 0
سرزمین مرکزی 2 در حال تایپ

سرزمین مرکزی

۱۹ اسفند ۱۳۹۹

او دید که چگونه زبانه های آتش بسمت جنوب حرکت میکنند و هر چه بر سر راهشان هست را به درون خود می بلعند

1 8 1.7 K
نگاهی عمیق به تاریکی 0 در حال تایپ

نگاهی عمیق به تاریکی

۱۹ اسفند ۱۳۹۹

nbar_Roman15 در کانال تلگرامی بالا این رمان را به صورت PDFبخوانید.

0 0 0
نگاهی عمیق به تاریکی 0 در حال تایپ

نگاهی عمیق به تاریکی

۱۹ اسفند ۱۳۹۹

چقد سفت شده است پدال دوچرخه دونفرمان یا من خسته شدم..... یا تو دیگر رکاب نمیزنی....!!

0 0 0
سایه 0 در حال تایپ

سایه

۱۴ اسفند ۱۳۹۹

عنوان رمان:سایه خلاصه رمان:خلاصه: داستان دختری شاد و خوشحال و خندون رو روایت میکنه که توی یه خانواده شاد و خوشحال زندگی میکنه تا اینکه یه غم بزرگی به سراغشون میاد و باعث جدایی دختر داستان از خانوادش میشه و...

0 0 0
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.