جیک و جیس
دو برادر در یک بازی فوتبال ماجرا های هیجان انگیز برایشان رخ می دهد
دو برادر در یک بازی فوتبال ماجرا های هیجان انگیز برایشان رخ می دهد
قرار که جیوا و ارتین خان برن یه جایی که کاملن تعجب آوره باعث میشه اشک همه در بیاد یه اتفاق خوب برای آرتین و یه کمکی که جیوا کرد
خلاصه: داستان درباره ی دختری هست به نام جیوا که در 15 سالگی پدر و مادرش به قتل رسیدند،و ریشه ی انتقام در دلش رشد کرد ولی!آخر بازی،شک بدی میخوره
چند هفته ای بود که خوب غذا نمی خورد. با دوستانش نمی چرخید، دیر به مدرسه میرفت یا حتی روز هایی در هفته مثل دوشنبه ها و چهارشنبه ها به مدرسه نمی رفت و هر وقت پدرو مادرش به دنبالش میرفتند او را کنار خانه ی متروکه ی خیابان شماره ی هفت پیدا می کردند...
شاید شما هم پیرمردی را که با ویولن کهنهاش زندگی میآفریند دیده باشید
پیروزی در مبارزه او را به معشوقش میرساند و شکست همهٔ آرزوهایش را خواهد ربود
بی تفاوت باش نسبت به همه چیز ،حتی بدی که یک روز تو را رها میکند و تجزیه شدن را به بودن با تو ترجیح می دهد.
"معجزه نزدیک است، با احتیاط ناامیدشوید." داستان مربوط به روزهای اول کروناست.خانواده ای که قبل از اعلام کرونا درگیر این بیماری شده بودند.مادر این خانواده که بیماری دیابت داره حال بسیار وخیمی پیدا میکنه و ادامه ماجرا...
داستان "جایزه" خاطره ای شیرین است از زبان معلم پایه دوم ابتدایی و اتفاق جالبی که در کلاس برای یکی از دانش آموزان رخ می دهد.
اسم من شیراکین اما هستش!? من یه دختر معمولی تو دنیای انسان ها هستم که با ۴ تا از خواهرام زندگی میکنم . یکی از شبا من یه خوابی دیدم که خیلی دوس داشتم به واقعیت بپیونده ...ولی رویام به حقیقت پیوست... خواب من در مورد ۵ تا پسر بودن که منو خواهرام باهاشون اشنا میشیم و در اخر عاشق میشیم ... و مشکلی ها هم در بین ماها هست اتفاقای غمگین و شوکه کندجنده در جلو روی ما هستش...
مهم نیس پشت سرم چی میگن چون اونایی رو که برام مهمن میشناسنم! * بهم میگن مغرور چون اهل کارای خجالت آور نیستم! * هر کسی رو غرق محبت نمیکنم و به هر کی از راه رسید نمیگم:دوستت دارم! * همینم که هستم، عوض نمیشم! * برای من دختر بودن یعنی همین...
توریمو در شهری که مردمش توانایی کنترل چوب درخت رو دارن متولد میشود اما او نمیتواند چوب درختان رو کنترل کند و طبق رسم و رسومات او تبعید میشود اما طی یک اتفاق....
ارتش شیطان، هر چه قدر هم عظیم و قدرتمند بود باز هم نمیتوانست وارد دنیای ما شود. زیرا مردم به امپراطورشان وفادار بودند. اما چیزی که باعث شکست و نابودی دنیای ما شد، خیانت برادر امپراطور به او بود. شاهزاده با به قتل رساندن امپراطور و باز کردن دروازه برای لشکر شیطان، دنیا را تقدیم آن ها کرد. شاهزاده را جاه و مقام فریب داد، وعده شیطان به او امپراطوری جهان بود اما اولین کاری که شیطان پس از ورود به دنیای ما کرد، کشتن شاهزاده بود... «««https://www.aparat.com/Tommy_V»»» کانال آپاراتی که انیمیشن های داستان رو توش بارگذاری میکنم.