عشق شیرین
من عادت ندارم برای رمانم خلاصه بنویسم بهتون پیشنهاد میکنم خودتون بخونین از خوندنش پشیمون نمیشین #طنز#عاشقانه#فانتزی
من عادت ندارم برای رمانم خلاصه بنویسم بهتون پیشنهاد میکنم خودتون بخونین از خوندنش پشیمون نمیشین #طنز#عاشقانه#فانتزی
ادامهی داستان کوتاه «قرنطینه» که قبلاً نگاشته بودم و در این قسمت به ادامهی آن میپردازم.
پروانه های خشک شده ، از لا به لای کتاب شعر ، پرواز را از یاد بردند...
چیزی را از تو گرفته اند ولی نمیتوانی آن را پس بگیری... غرورت را شکسته اند، اما نمیتوانی عقده ات را خالی کنی... آبرویت را برده اند، ولی آب ریخته شده را نمیتوانی جمع کنی... زندگی ات را نابود کرده اند، اما نمیدانی چکار کنی... افرادی مثل آن ها هنوز هم در خیابان ها قدم میزنند بدون اینکه خطری تهدیدشان کند... افرادی قلدر که زندگی ها را خراب کرده ولی با خیال راحت زندگی خودشان را میکنند... چه کار میکنی؟... خودکشی؟... احمقانه است! وقتی میتوانی کسی را بکشی، آنوقت میخواهی خودت را خلاص کنی؟... اگر به نجوای ابلیس گوش فرا دهی، تنها یک کلمه میشنوی..."انتقام" اما به راستی لذتی که در بخشش هست، در انتقام نیست؟ پ.ن: خواهشمندم دوستان زیر شانزده سال داستان را مطالعه نکنن، چون ممکنه روتون اثر منفی بزاره،ممنون.
لحظه ای تصور کنید از خواب بیدار میشوید و خود را در سلولی برای بیماران روانی میبینید و از گذشته ی خود هیچ چیز به یاد ندارید. حالا تصور کنید کابوس ندانستن گذشته و فراموشی 5 سال به طول بی انجامد...
صورت مهم نیست مهم قلب آدم ها است. اگه به صورت شما توهیم کردن به قلب شما نگاه نکردند . پسری عاشق قلب شما است اگه قلب شمارا دوست داشته باشد براش مهم هستید
برخلاف تمام داستان که مردی مغرور و سرد داره اینجا دختری مغرور و سرد سختی کشیده داره دختری که از کودکی داخل گروه خلافکارا بوده و حالا قراره یه اتفاق های عجیب این بین بی افته که پیشنهاد میکنم حتما بخونید
داستان یه مرد مهربون نیکوکار به یک هیولا در یک دنیای پسا-آخرالزمانی