ژانر
جستجو در عناوین
تعداد کلمات
مرتب سازی براساس
فقط تمام شده ها
فقط داستان های در حال تایپ
1 در حال تایپ

"با آن همه..."

۳۰ مرداد ۱۴۰۴

او همیشه برمی‌گشت. این بار هم؟

0 0 895
لب های سرد 10 در حال تایپ

لب های سرد

۲۹ مرداد ۱۴۰۴

دنیز،دختری که خودش عشقی رو که به وجود آورده بود رو یک شبه نابود کرد.ارکا پسری که قربانی عشق. زودگذر دنیز شد… عشق نابود شده ارکا تو دل دنیز هنوز خاکسترش مونده هنوز تاوانش برای دنیز مونده..

0 0 17.1 K
حضور ناپیدا 3 در حال تایپ

حضور ناپیدا

۲۹ مرداد ۱۴۰۴

او همه چیز بود که من نبودم و قصه ی ما نه با بودن بلکه با نبودن شکل گرفت

0 0 794
رویاهای خاک شده 0 در حال تایپ

رویاهای خاک شده

۲۸ مرداد ۱۴۰۴

? رویاهای خاک‌شده بلا همیشه پر از خیال و رویا بود… اما زندگی، مسیرش رو عوض کرد. چه می‌شد اگر مسیرش رو خودش انتخاب می‌کرد؟ این داستان کوتاه، قصه حسرت، اشتباه و رویاییه که خاک شد… آیا جرات داری با بلا وارد دنیای ناگفته‌هاش بشی؟

0 0
کارتل 0 در حال تایپ

کارتل

۲۴ مرداد ۱۴۰۴

«آرام باش هوران! قرار نیست از اینجا زنده برگردی.» خشکیده و "سیردرد" خنده ای کرد شبیه مرد مصلوبِ احمد شاملو؛ "پیروزشاد". جان و تن وانهاد. تن نزد. نشست تا کارتل کارش را تمام کند. با خود اندیشید: «پس همه چیز از روز اول... مافیای آب بود؟!» و جهان تاریک شد. پیش از درک عمیقی از این کشف. فروچکید. یکی عصاره ی رنجی بی نقص و کامل. "وزیر" شخصاً آمده بود تا تماشا کند. خشنود. بی قید. سرمست. ایستاد. کرکسی گشوده بال. به جلو خم شد. نور شدید نورافکنی سفید صورتش را آنچنان نورانی و ملکوتی کرده بود که هیچ کس نمی توانست باور کند این وزیر سر دسته ی مافیای آب است. آنقدر مهربان و معصوم بود که دلت می خواست برایت دعایی بخواند. ذکری. نمازی. دخیل ببندی تا حاجت روا شوی. با نوک اسلحه، به حالتی که انگار کثافتِ پلشتی را بلند می کند، سر شکسته روی سینه ی هوران را بلند کرد. تفی در جهت مخالف انداخت. خشن. سریع. نفرتی عمیق و خالص از سیمای پیامبران. بعد زمزمه ی آرامی کرد: «هنوز نمرده. هم خوب است هم بد. به هر حال ببرید "آمادگاه". رضا را صدا کنید. "بولتن" امشب را زودتر بفرستید.» نگاهی به ساعتش انداخت: «حالا برویم.» و رفت. آسمان از بلندای سیاه، بی هیچ برقی، غرش سهمگین و دوردستی کرد. باران دانه درشت روی سقف تهران ضرب گرفت. وزیر به آرامی زیر چتری در مشت لرزان دیگری قدم بر می داشت. از گذرگاهی وسیع و تمیز عبور کرد. ناگهان صدای شلیک. متناوب و سریع. خس خس نفس های مردان. فریادی خفه از درد. بعد مرده ها راه رفتند. خون. لزجِ سرخی با بوی تند. از شیارِ در سوله فوراً یکی خودش را لغزاند و دوید جلو: «جناب وزیر... ! باید همین حالا برویم... هوران...!». «هوران چی مردک؟!». ...

0 0
رویای بیداری 6 در حال تایپ

رویای بیداری

۲۳ مرداد ۱۴۰۴

رویای بیداری داستانی است در حد فاصل رویا تا بیداری ،

1 2 6.8 K
کتابخانه خالی 0 در حال تایپ

کتابخانه خالی

۲۲ مرداد ۱۴۰۴

سایه هایی که پیشش بود، ان سایه ها فقط با ماسک هایشان با او روبرو می شدند، دود هایی از جنس انسان، چه کسی میان این مسئله بود. سردرگم قدم بر می داشت او فقط نوزده سالش بود اما حالا داستان مرگ و زندگی جلوی پایش بود. چاره ای جز ادامه دادن نداشت. خواهشا در شب و تنها خوانده شود.

0 0 0
مامور ۱۰ 1 در حال تایپ

مامور ۱۰

۲۱ مرداد ۱۴۰۴

مامور ۱۰ منتظر بخونینش.

0 0 1
مامور ۱۰ (ماموریت های غیر ممکن) 0 در حال تایپ

مامور ۱۰ (ماموریت های غیر ممکن)

۲۱ مرداد ۱۴۰۴

مامور ۱۰ و دکتر فرانک تو یک ماجراجو هایی میرند که باور نمیکنید اگه من بگم که نشد داستان ادامشو خودتون بخونید.

0 0
خانه ۹۹ 0 در حال تایپ

خانه ۹۹

۲۰ مرداد ۱۴۰۴

خواهر آرمان رها گم می‌شود آرمان سعی می‌کند به خانه ی قدیمی خانوادگیشان سر بزند اما وقتی وارد میشه اتاقی را می‌بیند که...

0 0
ما عجیب و غریب‌ها 3 در حال تایپ

ما عجیب و غریب‌ها

۲۰ مرداد ۱۴۰۴

یه خانواده عجیب که فکر می‌کنن بقیه عجیبن حالا ما هم قراره کنارشون به بقیه بخندیم!

0 1 645
دیدار با تو 1 در حال تایپ

دیدار با تو

۱۹ مرداد ۱۴۰۴

زنی که عشق را در قلب خود کشته بود باز هم عاشق شد!

0 0 1
من برگشتم ایران 7 در حال تایپ

من برگشتم ایران

۱۷ مرداد ۱۴۰۴

= من برگشتم ایران رمانی بیرون از دنیای واقعی ... اما با یک شخصیت از دنیای واقعی ... = رمان من برگشتم ایران _خوب خانم من نمی‌دونم الان با چه شخصی دارم صحبت می‌کنم! ... + من ایرانم ... هِع ... ایران ... مسخره است ... _ ببین خانم جون من و احمق فرض کردی ... یا خودتو ... + اولندش خانم جون نه ... دومندش ببین آقــــ ... ... ... ... ادامه دارد ...

0 0 1.6 K
هانیه و قصه ملکا 2 در حال تایپ

هانیه و قصه ملکا

۱۷ مرداد ۱۴۰۴

داستان دوتا دوست مجازی که با پیچ های گوناگونی رو در رو میشوند رفاقتی که تا آخر میرسه ولی به پایان نمیرسه

0 0 619
افراسیاب 0 در حال تایپ

افراسیاب

۱۷ مرداد ۱۴۰۴

افراسیاب از سرنوشت می‌گریزد اما سرنوشت به صورت دیگری بر او چیره می شود.

0 0 0
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.