من و تو
ما در زندگی با خیلی مشکلات روبرو میشیم اما اینکه از پسشون بر بیام مهمه ... که نمیدانم تو و من از پس آنها بر میاییم ... در این رمان گلی داستان های کوتاه برای شما گذاشته میشود ... از زندگی پر پیچ و خم مردمانی همچو خود ما ...
ما در زندگی با خیلی مشکلات روبرو میشیم اما اینکه از پسشون بر بیام مهمه ... که نمیدانم تو و من از پس آنها بر میاییم ... در این رمان گلی داستان های کوتاه برای شما گذاشته میشود ... از زندگی پر پیچ و خم مردمانی همچو خود ما ...
پدرم بعد از اتفاقی که بران افتاد بادیگارد استخدام کرد که اون بادیگارد....
داستان و دختر که در زندگی با مشکلات زیادی رو به رو میشوند
خان سرگذشت کسانی است که تلاش کردن مشکلات را باهم کنار بگذارن . تلاش برای زندگی در شرایط سخت این داستان زندگی دختری به نام گلشیفته است . که باید در روستای مرد سالاری زنده بماند .
شش زوج که به تعطیلات آخر هفته میرن اما اینبار متفاوت...
آیا تاکنون فکر کردهاید اگر میتوانستید گذشته را تغییر دهید یا آینده را پیش بینی کنید ، حاضر بودید سفری پرخطر به دل تاریخ را آغاز کنید و به رویارویی با ناشناختهها بروید با وجود اینکه بدانید این توانایی ممکن است سرنوشت شما یا حتی جهان را متحول کند؟
این داستان زندگی ژولینِ . نه ، رقیه . عزیزم داستانی در چندین داستان کو تاه از زندگی ، امّا در دورانی پر از تعقیرات ... ولی تا از گذشته ندانی حال را نخواهی فهمید از آن چیزی . پس بخوان ( ژولین . عزیزم ) را
✿ سرنوای ✿ وقتی نیک، مردی مرموز با گذشتهای پنهان، وارد زندگی لارا میشود، خاطرات عشقی خاموش دوباره شعلهور میگردد. او شبیه هیچکس نیست... جز کسی که لارا سالهاست گمش کرده. آغاز یک بازی میان عشق و انتقام... ژانر:عاشقانه، درام،
من میخواهم این رمان را برای نشریات بفرستم لطفا نقد یا اگر خوشتان آمده تایید کنید. همه چیز آرام میگذشت و زندگی در جریان بود. راف پنجاه و پنج را رد کرده بود و میخواست طعم ملس بازنشستگی را بچشد و باقی عمرش را پشت تلوزیون درحالی که نوشابه دستش است بگذراند و تیکههای آخر پازل رمانش را کامل کند. رمانی که پیش از اینکه پایان یابد با تحقیرهای همسرش النا کنار گذاشته شده بود و حال تیکه آخر پازل رمانش، آتش زدنش بود. اما وقتی خواست حاصل عمرش را آتش بزند.....
آیا اصالت بر خواهد کشت؟ یا وضعیت جامعه بدتر از این خواهد شد! زمان گذر چیست ؟ میدانی ! رفتن زندگان و ارزشمند شدن مردگان ...
دختری یتیم بودم اما بسیار باهوش.تو خونه ای خدمتکار بودم اما مراقبتشون ازم مث یه دختر از زاده خودشون بود نه مث یک خدمتکار. من دختری نبودم که به دکترهای زیبایی اعتقاد داشته باشه چون معتقد بودم زیبایی رو خدا خودش باید به آدم بده اما بدلیل انحراف بینی مجبور شده بودم عمل کنم و چون دکتر قبلی بیمار زیاد داشت برای درمان بعد از عمل منو به دکتر زند معرفی کردن تا ادامه درمان رو پیش ایشون برم .........
دختری ک پدر و مادرشو تو بچگی از دست میده و توی دانشگاه با یه پسر به اسم ارتین اشنا میشه ک خودش رو فقیر جا میزنه ولی پسر یه تاجر پولدار و مشهور این دو تا با هم تو دانشگاه خیلی چپن تا اینکه اتفاقی میفته ارتین مجبور میشه از دانشگاه یه مدت انصراف بده و سیما میفهمه ک پدر و مادرش ناتنی ان و ادامه ماجرا