ژانر
جستجو در عناوین
تعداد کلمات
مرتب سازی براساس
فقط تمام شده ها
فقط داستان های در حال تایپ
من و تو 4 در حال تایپ

من و تو

۱۹ اسفند ۱۴۰۲

ما در زندگی با خیلی مشکلات روبرو میشیم اما اینکه از پسشون بر بیام مهمه ... که نمیدانم تو و من از پس آنها بر میاییم ... در این رمان گلی داستان های کوتاه برای شما گذاشته میشود ... از زندگی پر پیچ و خم مردمانی همچو خود ما ...

2 3 6.7 K
قلب خورشید 2 در حال تایپ

قلب خورشید

۱۹ اسفند ۱۴۰۲

سلام دوستان . این داستان یک رمان بلند و بالا در روایت از ماجراهای دختری برگزیده از قبیله عقاب ها و اتفاقات و سرنوشت تلخی که اون و دوستان و خانواده ش دارن هستش . اما نگران نباشید ! این یه رمان غم انگیز نیست . من تمام تلاشم رو کردم که شخصیت پردازی در این داستان به خوبی رعایت بشه و شما علاوه بر قهرمان قصه مون ، روایت داستان زندگی دوستان و خانواده ش و ماجراهای متفرقه اما مربوط به داستان رو هم خواهید شنید و شاید با بعضی شخصیت ها همزاد پنداری کنید ، با اونا بخندید و یا حتی براشون اشک بریزید . علاوه بر اون متن رمان خیلی ساده و مثل صحبت کردن های روزمره مون نوشته شده و خوندن رو براتون راحت تر میکنه . من گروه سنی رو نوجوان زدم . به درد سن پایین تر نمیخوره اما شاید بزرگتر ها هم خوششون بیاد و از خوندنش لذت ببرن . البته چون این اولین داستان منه شاید ابتدای داستان خیلی به نظرتون قدرتمند و جذاب نیاد اما از شما میخوام به من فرصت بدید و همراهم تا انتهای داستان بیاین . ◇◇◇ - سایا بذار کمکت کنم . -* از اینجا برو ! من آدم قوی ای هستم . مخصوصا به خاطر نیروی درونی قدرتمندی که دارم زخمای معمولی نمیتونن منو از پا در بیارن . اما جنگیدن با محافظای شمشیر فرق داشت . اونا خیلی قوی تر از آدمای معمولی بودن و مثل من از انرژی درونی استفاده میکردن . اما من از اونا قدرتمند تر بودم و داشتم برنده میشدم ، تا اینکه یکیشون با استفاده از تیغه ای از جنس انرژی《شی》 به شونه م ضربه ای زد . خود زخم اونقدرا هم بد نیست و در حالت عادی با کمک نیروم زود خوب میشه اما اون تیغه انگار برای یه لحظه همه ی انرژیم رو تو خودش کشید و از بین ...

0 1 3.1 K
دو سال تمام شد ، دیدارت تا قیامت ای ... 0 در حال تایپ

دو سال تمام شد ، دیدارت تا قیامت ای ...

۱۶ اسفند ۱۴۰۲

فکر میکردم منتظرم میماند ... حالا او فکر میکند بخاطرش زندگی ام را تباه میکنم ...

1 0 0
سگ های ولگرد بانگو (عاشق شدن) 1 در حال تایپ

سگ های ولگرد بانگو (عاشق شدن)

۱۳ اسفند ۱۴۰۲

این داستان درمورد آتسوشی و آکوتاگاوا هستش. آتسوشی و آکوتاگاوا در اوایل از هم دیگه بدشون میومد و به مرور زمان عاشق هم میشوند. البته در این داستان آتسوشی ورژن دختر هستش

0 0 156
تناسخ در انيمه ناروتو 2 در حال تایپ

تناسخ در انيمه ناروتو

۱۳ اسفند ۱۴۰۲

درباره دختری که در انیمه ناروتو تناسخ پیدا می کنه و وقتی که 4 ساله میشه مادرش جلویش میمیرد و ماجرا هایی اتفاق می افتد

0 1 834
سرگردان 7 در حال تایپ

سرگردان

۱۲ اسفند ۱۴۰۲

ما اونقدرا هم که شما فکر می کنین خطرناک نیستیم ...! من بهرادم و 13 سالمه و توی یه مجموعه ی فوق سری مخصوص خ.آ ها به اسم "د.ب.ی.خ" کار می کنم. تو این راه به کسی برخورد می کنم که بهترین دوستم می شه . حالا من یا باید دوستم رو از دست بدم ...یا از دست مجموعه ای که آرزوم بوده توش باشم فرار کنم ... به نظر تو دفتر عزیزم کدوم کار رو بکنم بهتره ؟

8 36 6.1 K
قتل بی منطق 0 در حال تایپ

قتل بی منطق

۱۱ اسفند ۱۴۰۲

داستان انسانی که در کلنجار با خود و زندگی درگیر قتلی ناخوسته میشود

0 0 0
آیا اصالت بر خواهد کشت؟ 1 در حال تایپ

آیا اصالت بر خواهد کشت؟

۸ اسفند ۱۴۰۲

آیا اصالت بر خواهد کشت؟ یا وضعیت جامعه بدتر از این خواهد شد!

0 0 1.6 K
خنجر و زنبق 6 در حال تایپ

خنجر و زنبق

۷ اسفند ۱۴۰۲

قاتل مخصوص ملکه ی کشور هالاداس، بعد از انجام ماموریتی به دستور ملکه، از طرف شاهدخت با خبر می‌شود که مرتکب خطای بزرگ و برگشت‌ناپذیری شده که باید برای مقابله با عواقبش، خودش را به دل خطر بیاندازد و حتی به شخص ملکه هم خیانت کند... .

0 0 5.9 K
الکی الکی عاشق شدیم 1 در حال تایپ

الکی الکی عاشق شدیم

۶ اسفند ۱۴۰۲

داستان درباره دختری به اسم کتایونه که طی یه سری اتفاقات...... اه ولم کنین خودتون برین بخونین،اما قول میدم از خوندنش پشیمون نمی شید

0 0 98
لونا 2 در حال تایپ

لونا

۶ اسفند ۱۴۰۲

شما به عشق در یک نگاه اعتقاد دارید.

0 1 379
رسالت 2 در حال تایپ

رسالت

۶ اسفند ۱۴۰۲

سرس 17 ساله، دختری زیبا و فقیر در شهر امپراتوری دلوس، زندگی سخت و نابخشودنی یک مردم عادی را سپری می کند. او روزها اسلحه های جعلی پدرش را به محل تمرین کاخ می رساند و شب ها مخفیانه با آنها تمرین می کند و آرزو دارد در سرزمینی که دختران در آن جنگیدن ممنوع هستند، جنگجو باشد. اما فروخته شدن به عنوان برده در انتظار اوست. شاهزاده تانوس 18 ساله از همه چیزهایی که خانواده سلطنتی خود برای آن دفاع می کنند متنفر است. او از رفتار خشن آن‌ها با توده‌ها، به‌ویژه رقابت وحشیانه ‏کشتار که در قلب شهر قرار دارد، متنفر است. او مشتاق رهایی از محدودیت های تربیتی خود است، با این حال او، یک جنگجوی خوب، راهی برای خروج نمی بیند. هنگامی که سرس دادگاه را با قدرت های پنهان خود مبهوت می کند، خود را به ناحق زندانی می بیند، محکوم به زندگی حتی بدتر از آنچه تصور می کند. تانوس، کتک خورده، باید انتخاب کند که آیا همه چیز را برای او به خطر می اندازد یا خیر. با این حال، سرس در دنیایی از دوگانگی و اسرار مرگبار، به سرعت متوجه می‌شود که کسانی هستند که حکومت می‌کنند و کسانی که پیاده‌های آنها هستند. و اینکه گاهی اوقات انتخاب شدن بدترین اتفاق ممکن است.

0 0 890
لاله های عشق من 9 در حال تایپ

لاله های عشق من

۶ اسفند ۱۴۰۲

زندگی مجالم نداد تا بیشتر از این عشق را را در عاشقی تجربه کنم هرچند عاشقی کردن را خوب بلد شدم... ? تا کنم عاشقی در ره عشق... ?

1 10 406
ژولین . نه ، رقیه . عزیزم 3 در حال تایپ

ژولین . نه ، رقیه . عزیزم

۶ اسفند ۱۴۰۲

این داستان زندگی ژولینِ . نه ، رقیه . عزیزم داستانی در چندین داستان کو تاه از زندگی اما در دورانی پر از تعقیرات اما تا از گذشته ندانی حال را نخواهی فهمید از آن چیزی پس بخوان ( ژولین . عزیزم )

0 0 648
خنزرپنزرهای ذهن 8 در حال تایپ

خنزرپنزرهای ذهن

۵ اسفند ۱۴۰۲

"خنزرپنزرهایی که گاهی اوقات ذهنمو میجوعه!" _هر فصل یه یکی از نوشته های تاریکمه. _و آره ممنون میشم نظر بدین :>!.

4 18 2.2 K
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.