وقتی من مردم
وقتی مردم خودم را دیدم...
این داستان در مورد یک خانواده ای است که زندگی معمولی دارند ولی در یکی از روزها اتفاقی ناگوار برای آن خانواده میافتد....
شاید شما هم پیرمردی را که با ویولن کهنهاش زندگی میآفریند دیده باشید
پیروزی در مبارزه او را به معشوقش میرساند و شکست همهٔ آرزوهایش را خواهد ربود
بی تفاوت باش نسبت به همه چیز ،حتی بدی که یک روز تو را رها میکند و تجزیه شدن را به بودن با تو ترجیح می دهد.
اسم من شیراکین اما هستش!? من یه دختر معمولی تو دنیای انسان ها هستم که با ۴ تا از خواهرام زندگی میکنم . یکی از شبا من یه خوابی دیدم که خیلی دوس داشتم به واقعیت بپیونده ...ولی رویام به حقیقت پیوست... خواب من در مورد ۵ تا پسر بودن که منو خواهرام باهاشون اشنا میشیم و در اخر عاشق میشیم ... و مشکلی ها هم در بین ماها هست اتفاقای غمگین و شوکه کندجنده در جلو روی ما هستش...
توریمو در شهری که مردمش توانایی کنترل چوب درخت رو دارن متولد میشود اما او نمیتواند چوب درختان رو کنترل کند و طبق رسم و رسومات او تبعید میشود اما طی یک اتفاق....
دوباره صبح شروع شد و باید به خیابان میرفت ، گل ها را به دست گرفت و وارد آن شد
پروانه های خشک شده ، از لا به لای کتاب شعر ، پرواز را از یاد بردند...