گمشده
بزرگخاندانی که داشتن نوه دختر را در خاندانش ممنوع کرده است و غافل از اینکه دختری در آن خاندان به دنیا آمده...
بزرگخاندانی که داشتن نوه دختر را در خاندانش ممنوع کرده است و غافل از اینکه دختری در آن خاندان به دنیا آمده...
سی کیو، سی کیو کسی صدای منو میشنوه؟ تکرار میکنم کسی صدای منو میشنوه؟ اگه کسی هست جوابمو بده.
*به نام خدا* خلاصه داستان:داستان درباره یک پسر می باشد که عاشق یک زن شوهردار می شود! شاید در یک نگاه این عشق منحرف، عجیب و غریب باشد.اما این عشق به صورت پاک ادامه پیدا میکند و می شود پاکترین عشق این داستان....(پایانش خوبه) توجه توجه 1.این داستان مناسب سنین بزرگسال می باشد. 2.این داستان براساس یک واقعه واقعی می باشد. 3.با رعایت قوانین جمهوری اسلامی نوشته شده است. 4.نویسنده این اثر قبلا در سایت های ملی فعالیت داشته؛همچون نودهشتادیا. امیدوارم از خوندنش لذت ببرید.
موضوع:دختری به نام لیا مونرو که از طرف خانواده و اطرافیان مورد بی توجهی و تحقیر قرار می گرفت اما سکوت را بر تمامی فشار ها و مشکلات ترجیح می داد.اما در یک شب در زمانی نامعلوم در حالی که در خواب بود با صدای نا آشنای درون ذهنش جرقه ای مبنی بر تغییر در توحل زندگی اشایجاد شد...{لیا وقت بازگشته} خلاصه:لیا دختری با قلبی و روحی مقاوم سال ها در برابر رنج و بی مهری سکوت کرده.اما سرنوشت او را ارام ارام درمسیر تاریکی قرار می دهد. جایی که مهربانی اش در اتش خشم می سوزد. و نوری که درونش می درخشد به سایه بدل می شود.وحال... {ارباب تاریکی بیدار شده است}
در ایستگاهی فراموششده، مردی با قلبی زخمی منتظر دیدار کسیست که سالها پیش، عشق را در او زنده کرد و سپس رهایش ساخت. این داستان، سفریست میان خاطره و فروپاشی، میان دلهرهی بازگشت و شجاعتِ ماندن. «خاکریزِ آخر» اعترافیست از مردی که هنوز عاشق است—نه برای بازگشت، بلکه برای ادامه دادن با زخمی که حالا بخشی از او شده.
در ایستگاهی فراموششده، مردی با قلبی زخمی منتظر دیدار کسیست که سالها پیش، عشق را در او زنده کرد و سپس رهایش ساخت. این داستان، سفریست میان خاطره و فروپاشی، میان دلهرهی بازگشت و شجاعتِ ماندن. «خاکریزِ آخر» اعترافیست از مردی که هنوز عاشق است—نه برای بازگشت، بلکه برای ادامه دادن با زخمی که حالا بخشی از او شده.
مرد درد کشیده از زندان نادانی فرار کرد ولی زندان بان های حصار کش تا قبرش می دوند
رنج های دل کوچک من....
رمان تو بهترین اتفاق بودی یا بدترین ؟ نویسنده : پارسا خلاصه : شاید برای شما هم سوال شود که چرا ، چرا او رفت چرا او نماند و ...... من دنبال جواب برای چرا هایی هستم که بهم اسیبب زدن و میدانم پیدا کردن این جواب ها دردی از من دوا نمیکند ولی شاید اسوده خاطر تر شوم
داستان درمورد دختری است که پشت کار فراوان دارد و تلاش میکند که در کنکور موفق شود
دزدی با سابقه که حالا از کارهای گذشته خود پشیمان شده و با خودش عهد میبندد تمام اموال دزدی را به صاحبانش بازگرداند....
"مقدمه داستان راز دوقلو ها" ادا دختر پر ماجرای این داستان است. که یک خواهر دوقلو دارد؛ که دقیقا شبیه خود اوست. دسته کمی از ان ندارد، کان و سرکان دوقلو های همسان هستند، دقیقا مثل ادا و الا دوقلو هستند. یک عشق قدیمی بین کان و ادا هست که ناتموم ماند. اینها دوباره هم دیگر را در استانبول قرار است ببینند. بنظر شما چه اتفاقی قرار است بیفتد!؟ باهم پیش بریم و راز هایی که در این داستان قرار است بر ملا شود را ببینیم:)
داستان یک تیم ماجراجویی برای پیدا کردن اماکن جن زده و ترسناک که با نتایجی شگفت زده رو به رو میشوند