ژانر
جستجو در عناوین
تعداد کلمات
مرتب سازی براساس
فقط تمام شده ها
فقط داستان های در حال تایپ
مسافر 1 در حال تایپ

مسافر

۱۳ بهمن ۱۴۰۲

نگاهی گذرا به مشکلات مالی فزاینده عموم مردم

0 0 506
دریای عاشق 0 در حال تایپ

دریای عاشق

۱۱ بهمن ۱۴۰۲

اوووم دریا دختری که چشماش همرنگ دریا بوده عاشق پسری میشه که خیلی خونگرمه و اگه مشکلات جزئی رو فاکتور بگیریم زود بهم میرسن اما خووب بعدش یه اتفاقایی میوفته که مجبورن از هم جدا بشن و....

0 0 0
ابن سینا دوم 1 در حال تایپ

ابن سینا دوم

۴ بهمن ۱۴۰۲

این داستان در مورد آینده فردی است به اسم امیرکبیر کبیری که در آینده با لقب این سینا دوم شناخته میشود. او کل جهان را با کار هایش زیر و رو می کند و ....

0 1 1.7 K
بوی تو 2 در حال تایپ

بوی تو

۳۰ دی ۱۴۰۲

دلارا معتمدی دختری که از خرد سالی پدر و مادرش رو از دست میدهد و اجبار به زندگی با پدر بزرگ سنگدلش میشه و توی ۱۶سالکی هم احبار با ازدواج و ۱۸سالگی هم احبار به سقط بچه اش توی این میان عاشق ادم عوضی که...

1 2 254
طواف عشق 2 در حال تایپ

طواف عشق

۲۹ دی ۱۴۰۲

رایان و فاطمه دوتا عاشق و معشوق در فصل اول به هم میرسن اما در فصل دوم چی سمیرای پس فطرت چرا فاصله به مدت چهار سال بین این دو عاشق فاصله می اندازه؟ سمیرا کیه؟

0 0 326
محمد علی ابهراج سینک 4 در حال تایپ

محمد علی ابهراج سینک

۲۶ دی ۱۴۰۲

صدای گریه نوزادی می آمد که با زبان خود صدایش را به گوش دنیا میرساند ( من پادشاه پارس میشم ) ... سلام من راوی یا روایتگر زندگی محمد علی ابهراج سینک هستم و در طول دوران زندگی او شما را همراهی خواهم کرد . راستی ببخشید اون نوزاد بچست نمیدونه چی میگه ... خلاصه ( صدای دلنوازه گریه یک کودک نوزاد در کوشه از خاک پارس خبر از به دنیا آمدن یک خورشید را به مردم ستم دیده پارس میدهد محمد علی ابهراج سینک... ) ... هنوز جنگی در کار نیست ...

1 3 1.2 K
من برگشتم ایران 7 در حال تایپ

من برگشتم ایران

۲۴ دی ۱۴۰۲

= من برگشتم ایران رمانی بیرون از دنیای واقعی ... اما با یک شخصیت از دنیای واقعی ... = رمان من برگشتم ایران _خوب خانم من نمی‌دونم الان با چه شخصی دارم صحبت می‌کنم! ... + من ایرانم ... هِع ... ایران ... مسخره است ... _ ببین خانم جون من و احمق فرض کردی ... یا خودتو ... + اولندش خانم جون نه ... دومندش ببین آقــــ ... ... ... ... ادامه دارد ...

0 0 1.6 K
آخرین ملاقات‌بامامانم 2 در حال تایپ

آخرین ملاقات‌بامامانم

۲۳ دی ۱۴۰۲

گمراه بودم مامانمو میخواستم نمیدونستم اون مردی که خیلی به اقا معلما میخورد چرا منو دزدید. مامان کجایی؟ کجایی من نمیخوام گوشت چرخ کرده بشم

1 0 406
Our End Day 1 در حال تایپ

Our End Day

۱۹ دی ۱۴۰۲

پسری که از هیونگش خوشش میاد... ولی در دران نوجوانی برای خوانده‌ی کسی که دوستش دارد اتفاقاتی می افتد و از هم جدا میشوند... سئو و مینجو الان هرکدام شغل های خودشون را دارند و چی میشه اگه هردوشون به واسطه شغل هایشان دوباره همدیگر را ببینند؟

1 1 166
بانگ هادِس 0 در حال تایپ

بانگ هادِس

۱۳ دی ۱۴۰۲

در خواب دیدم که ققنوس زیر پنجه های گرگ خاکستر شد . ارباب مرگ مینوازد ، آواز گوش خراشی از اعماق دنیای زیرین خبر از نبرد خونین گرانیک میدهد!

1 0 0
پاهای برهنه 0 در حال تایپ

پاهای برهنه

۱۲ دی ۱۴۰۲

به زودی پر می‌شود.

0 0 0
جان دل 0 در حال تایپ

جان دل

۱۱ دی ۱۴۰۲

محبوب من گرچه این شهر ویرانه شلوغ است ولی همه حواس من در پی چشمان توست در این ویرانه شلوغ انچنان جای تو خالیست که موسیقی خیال بودنت مرا به شوق دیدارت میدانی؟ تو همانی که من به دیدار تو بیمارم ...مرا با آغوشت دوا کن جان دل ... دل من تا حد درد دلتنگ توست بیا و کمی با گل های خانه حرف بزن ... هربار که غرق چشمانت زیبایت میشوم درمیابم در این سرزمین چیزی هست که ارزش شنیدن دارد.

0 0
سنگ های والینورز 11 در حال تایپ

سنگ های والینورز

۵ دی ۱۴۰۲

14 سنگ برای جاودانگی 14 ماهیت برای نظم دادن 14 قدرت برای فرمانروایی 14 اراده برای پیش رفتن 14 موحبت برای یاری کردن 14 نفرین برای نابود کردن 14 سنگ والینورز برای کنترل کردن 14 داستان برای تعریف شدن این است داستان سنگ های آسمانی و داستان های پیرامون آن. اسپین افی بر داستان ارباب تاریکی که به نحوه به وجود آمدن سنگ های والینورز و داستان های پیرامون آنها می پردازد.

7 6 22.2 K
نقشِ خون 1 در حال تایپ

نقشِ خون

۲۵ آذر ۱۴۰۲

اینجا تمام نقاشی‌ها با خون رنگ می‌شوند...

0 1 273
میدانست 0 در حال تایپ

میدانست

۱۵ آذر ۱۴۰۲

گفتم چند دقیقه ای اینجا بنشین و مرا در آغوش بکش به چشمان همچون آسمان شب او خیره شدم و فراموش کردم هر آنچه هست و نیست را آواز عشق وجودم را در برگرفت میدانست کارم از آغوش گذشته ؛ دلم میخواست مرا همچون ساز مرا مینواخت و در هرم نفس هایش آرام بگیرم میدانست ولی... چشمان پر تمنای مرا ندید ... با جان خسته و رنجورم زمزمه کردم من حتی اگر بدانم تو را ندارم حتی اگر براورده نشوی باز هم تو را آرزو میکنم:)

0 0
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.