جیکوب جکسون:من یک جکسون هستم
جلد اول از ماجرای پسری به اسم جیکوب که نمیدونه تو چه مقامیه و چه سرنوشتی در انتظارشه
جلد اول از ماجرای پسری به اسم جیکوب که نمیدونه تو چه مقامیه و چه سرنوشتی در انتظارشه
داستان درباره ی پسری هست که اسمش کامی عه. کامی متوجه میشه که دختری که عاشقشه رهبر یک گروه از دسته ی مافیای روسی هست. بعد از ماجراهایی وارد دنیای مافیا و زندگی تو مجلل ترین کاخ ها و امارت ها میشه......
ریچ در دنیایی از نور می چرخید ، هر لحظه سرعت سقوطش بیشترو بیشتر می شد.سرش گیج می رفت و حسابی ترسیده بود. فریاد می زد و کمک می خواست ، اما صدایش حتی به گوش خودش هم نمی رسید. هر از گاهی الکس ، جو و یا لیزا را می دید که از جلویش رد می شدند . دستش را به طرفشان دراز می کرد ، اما نمی توانست آن ها را بگیرد.نمی دانست کجاهستند ولی این را خوب می دانست که دیگر در اتاق کارکنان نیستند . این سقوط کی تمام می شد ؟(متن برداشته شده از کتاب) خب خب عزیزان .این رمان فانتزی،ماجراجویی هست و در هر سنی قابل خواندن هست . من هر روز مقداری از رمان رو برای شما انتشار میکنم . این رمان 2 نویسنده دارد . من این کتاب را با همکاری برادرم ،ابوالفضل بهرامی ،نوشتم که او هم نویسنده ای باهوش و تخیلی است . امیدوارم لذت ببرید . نظرات خود را برای ما بنویسید تا توی چاپ از انها استفاده کنیم .
پدر بزرگ چیزی رو قایم میکنه نمیدونم چی اما داره از همه پنهان میکند از وقتی مادر بزرگ رفته پدربزرگ عجیب تر از قبل شده مامان میگه پدر بزرگ به زمان نیاز داره تا این درد رو به خوش تحمیل کنه ولی....
تابه حال حس کردی کوچیک باشی؟ دراین داستان حتما حس میکنی این داستان درباره ی خوانواده ای که طی یک اتفاق کوچک میشوند وکلی ماجراجویی به وجود میارند....
روزی دو یتیم از یتیم خانه فرار می کنند و به روستایی می روند. آنها با سخت کار کردن سه گاو خریدند و آنها را برای چرا به جنگل میبرند. آنها گاوهایشان را گم کردند و دنبال آنها رفتند و خودشان هم گم شدند و اتفاقات جالب و ترسناکی درون جنگل برای اونها افتاد...
دو برادر در یک بازی فوتبال ماجرا های هیجان انگیز برایشان رخ می دهد
چند هفته ای بود که خوب غذا نمی خورد. با دوستانش نمی چرخید، دیر به مدرسه میرفت یا حتی روز هایی در هفته مثل دوشنبه ها و چهارشنبه ها به مدرسه نمی رفت و هر وقت پدرو مادرش به دنبالش میرفتند او را کنار خانه ی متروکه ی خیابان شماره ی هفت پیدا می کردند...
توریمو در شهری که مردمش توانایی کنترل چوب درخت رو دارن متولد میشود اما او نمیتواند چوب درختان رو کنترل کند و طبق رسم و رسومات او تبعید میشود اما طی یک اتفاق....
چهار چوب رمان:رمان در مورد پسری به نام پاتر که با خانواده اش در شهر سن دیگو آمریکا زندگی می کردندهست. یک روز با دوستش رابرت به یک علتی اشتباها سوار یک قطار باربری می شوند تا از آن طرف قطار پیاده شوند ولی وقتی که سوار قطار می شوند یکدفعه به صورت خودکار در های قطار قفل می شود و قطار شروع به حرکت می کند با مقصدی نامعلوم»
سلام من امینم و اینم اولین رمان منه ، این رمان ژانر های ترسناک ، درام ، کمدی و عاشقانه داره . منتخب ، کلمه جالبیه ، هرکس توی زندگی مجبور به انتخاب هایی میشه ، یعنی اتفاقاتی که قراره برامون بیفته رو خودمون انتخاب می کنیم ، اما نه ، همیشه خودمون انتخاب نمیکنیم ، انتخابمون میکنن ، و کسایی که انتخاب میشن اسمشون میشه منتخب ، ما منتخبا هیچ حق انتخابی نداریم و باید اجازه بدیم سرنوشت هرکاری میخواد بکنه ، من امینم ، فکر میکردم دارم به یک منتخب کمک میکنم اما نه، من منتخب بودم ........ دوستان رمان در اصل از قسمت دوم شروع میشه و قسمت اول فقط یک معرفی هست . دوستان لطفا اگر مشکلی داشت ببخشید اولین بارمه . با تشکر لطفا نظرتونو بگین
لحظه ای تصور کنید از خواب بیدار میشوید و خود را در سلولی برای بیماران روانی میبینید و از گذشته ی خود هیچ چیز به یاد ندارید. حالا تصور کنید کابوس ندانستن گذشته و فراموشی 5 سال به طول بی انجامد...