ژانر
جستجو در عناوین
تعداد کلمات
مرتب سازی براساس
فقط تمام شده ها
فقط داستان های در حال تایپ
عروسک ها 1 تمام شده

عروسک ها

۹ تیر ۱۴۰۱

قصه ای مربوط به عروسک و مرگ مادربزرگ ... راه زندگی عروسکی که پر از غمی بزرگ پیموده می شود !!!

0 2 377
فرشته مرگ 1 تمام شده

فرشته مرگ

۹ تیر ۱۴۰۱

قصه ای با مرگ دخترک کوچک ... فرشته مرگ !!!

0 4 401
نیستی 1 تمام شده

نیستی

۱ تیر ۱۴۰۱

خواب مایه آسایش بشر است و اما گاهی چنان بیرحمانه آدم را فریب می دهد و به وحشت می اندازد که انسان از بستن دوباره پلکهایش واهمه پیدا می کند.

0 0 837
خُنکای مرداد 2 تمام شده

خُنکای مرداد

۲۰ خرداد ۱۴۰۱

خاطراتی که از کودکی به جا می مانند همه مانند عکس های یک آلبوم است. این داستان یکی از عکس های آلبوم زندگی است.

0 2 3.4 K
دوماه مانده تا... 2 تمام شده

دوماه مانده تا...

۱۱ خرداد ۱۴۰۱

در تمام مدت دوستیمان، ندیده بودم آن طور گریه کند. هر آن منتظر بودم از شدت ناراحتی از حال برود. التماسش می‌کردم آرام باشد. فقط دوکلمه را تکرار می‌کرد: دو ماه... دو ماه... و دوباره مثل ابر بهار اشک می‌ریخت. با چند لیوان آب و چیز شیرینی که به یاد نمی‌آورم چه بود آرام گرفت. خیلی آرام گرفت. برای چند لحظه جیک نزد. حتی نفس هم نکشید. خیره شده بود به دیوار...

0 13 1 K
کافر 1 تمام شده

کافر

۹ خرداد ۱۴۰۱

هرقدمی که تو خونه‌ی من راه می‌رفت،هر قاشق غذایی که توی اون دهن کثیفش فرو می‌کرد؛حالمو خراب‌تر می‌کرد. نمی‌تونستم تحمل کنم که یه کافر داره با من و زن و بچه‌ام تو یه خونه زندگی می‌کنه. تا این که یه شب با حقیقتی مواجه شدم...

1 4 290
داستان ازدواج رفیقم با عشقم 1 در حال تایپ

داستان ازدواج رفیقم با عشقم

۹ خرداد ۱۴۰۱

ازدواج رفیق چند سالم با عشق زندگیم

0 1 218
هیچکس برای کلاغ ها خورده نان نمیریزد(راهی به میانه جنگل) 1 تمام شده

هیچکس برای کلاغ ها خورده نان نمیریزد(راهی به میانه جنگل)

۶ خرداد ۱۴۰۱

میدانی سالها سفر کرده ام ، سالها پرواز کرده ام... حال که به خانه رسیده ام ، خبری از خانواده ام نیست این درخت را بخاطر می آورم... آن مغازه خیاطی را میشناسم ، پدر خورخه... نمیدام چطور اما می‌شناسمش ، خیلی شکسته شده موهایش کاملا سپید شده اما باز هم میشناسمش بعد از مرگ همسر آقای ...آقای... اسمش را بیاد ندارم ، خیابان پایینی مسافر خانه دارد بعد مرگ همسر صاحب مسافر خانه دیگر نمیخندید! بگذار برگردد ، اخمش را میبینی...سالهاست نخندیده

0 0 802
راز او 1 تمام شده

راز او

۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱

سه پسر روستایی تصمیم می گیرند زودتر از موعد به مدرسه بروند تا قبل از رسیدن معلم بازیگوشی کنند غافل از اینکه....

0 0 740
ربات تنها 1 تمام شده

ربات تنها

۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱

ربات کوچکی بسیار قدیمی ای که تنها در یک دشت بزرگ پراز ضایعات اهن زندگی میکند و از انسانها بدش می اید. فقط یک نفر است که یاد آوری اش برای ربات کوچک لذت بخش است..

0 0 833
از من فاصله بگیر 0 در حال تایپ

از من فاصله بگیر

۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱

خودتم خوب میدونی که مسخرم میکنن وقتی تو میای مدرسمون؛ بفهم ک تو ظاهرت عادی نیس! دوس داری همش سرم پایین باشه جلو دوستام؟ تو ک قیافت مث آدم نیس پس یجا میشینی بیرونم نمیری روشنه؟

1 0
در عمق نقاشی 1 در حال تایپ

در عمق نقاشی

۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱

در درون طراحی ها در عمق خیال بافی ها در آسمان و بهشت در خانه ای بی انتها زندگی کردن، همیشه زیبا نیست! برای این میدانم که خودم دیده ام نه! بهتر است بگویم با تک تک انگشتانم لمسش کرده ام آن خیال بافی های خطرناک تو را...

0 0 1
یلدا و عسلی 1 در حال تایپ

یلدا و عسلی

۴ اردیبهشت ۱۴۰۱

یلدا دختر ۹ ساله یی است که علاقه خاصی به اسب ها دارد و روزی با بد اخلاق ترین اسب دنیا رو به رو میشود و........

0 0 1.1 K
چیزی که میخوام چیزی که نیاز دازم 1 در حال تایپ

چیزی که میخوام چیزی که نیاز دازم

۱۶ فروردین ۱۴۰۱

چیزی که مهمه هدفه چیزی که نداری زمان

0 0 268
دوراهی 2 در حال تایپ

دوراهی

۱۱ اسفند ۱۴۰۰

کفش هایش را به پا کرد، بلند شد و به در خیره شد، نمی¬دانست که برود یا نه، دیشب تصمیمش قطعی بود، تمام عزمش را جزم کرده بود که برود، ولی الان که وقت عمل رسیده بود نمی¬دانست چه کند. به خانواده اش اندیشید، چقدر سخت است دل کندن و رفتن، هر گوشه ای از خانه او را می¬خواست منصرف کند، مگر می¬شد این گونه دل کند و رفت، به هر حال مجالی نبود، باید می-رفت.

1 0 1.5 K
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.