ژانر
جستجو در عناوین
تعداد کلمات
مرتب سازی براساس
فقط تمام شده ها
فقط داستان های در حال تایپ
زندگی ام بدون کلمات 1 تمام شده

زندگی ام بدون کلمات

۲۳ مهر ۱۴۰۱

دیگر از همه چیز خسته شده بودم؛ آن هایی که بدون خداحافظی ما را ترک می کردند، خانه ای که مدت ها از زمان پرداختن اجاره اش گذشته بود، نانی که به زور از گلویمان پایین می رفت و افکاری که مثل طنابی گلویم را می فشردند. داشتم دیوانه می شدم. تصمیمم را گرفته بودم. می خواستم سکوت کنم؛ برای همیشه.

0 5 1.1 K
کافه سیاهو 1 در حال تایپ

کافه سیاهو

۱۹ مهر ۱۴۰۱

دلتنگی های یک مهاجر که در اوج دلتنگی تابلو یک کافه که شباهت اسمی با یک روستای نزدیک محل زادگاهش دارد و باعث میشود تصور کند همشهری در آنجا هست که میتواند با همان لهجه حرف بزند و بخاطر همین برداشت به اون کافه میرود و ادامه داستان

0 1 1.9 K
مجموعه داستان های کوتاه 0 در حال تایپ

مجموعه داستان های کوتاه

۱۸ مهر ۱۴۰۱

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌

0 0 0
Under the moonlight 1 تمام شده

Under the moonlight

۱۵ مهر ۱۴۰۱

"من دوست دارم.. یعنی ازت خوشم میاد" لبخندی روی لبهاش نشست و گفت: " اوهوم " دختر که انگار سطل آب یخی روی سرش خالی کرده باشند گفت: " هی...این...این یعنی چی؟ من..." حرفش رو قطع کرد و با آرامش گفت: " منم دوست دارم ولی ، نمیتونم قبول کنم"

0 0 528
زندگی 1 در حال تایپ

زندگی

۱۴ مهر ۱۴۰۱

اگر بودنی نباشد نبودن معنا ندارد و اگر نبودنی نباشد بودن ارزش ندارد...

0 2 181
سرخ همرنگ اشک ، همرنگ خاطرات 1 تمام شده

سرخ همرنگ اشک ، همرنگ خاطرات

۲۵ شهریور ۱۴۰۱

پشت پیانوی کلاسیک قهوه ای رنگ کافه مینشیند ، آوازی را سر میدهد ، چشمانش را میبندد و به رود خانه ، مادرش ، پدرش و پیک نیک کوچکشان می اندیشد به سنگ هایی که توسط دختر کوچکی با گُل سرِ صورتی در رودخانه پرتاب میشوند و هر دفعه صدای بلند تری دارند . آه شهر من که اکنون غریبه ای

0 1 338
گمراهی 0 در حال تایپ

گمراهی

۲۳ شهریور ۱۴۰۱

تاحالا تنهایی رو تجربه کردی

0 0
هدیه ای از هیمالیا 1 در حال تایپ

هدیه ای از هیمالیا

۲۱ شهریور ۱۴۰۱

سرما، زوزه ی هولناک باد، برف منجمد به تیزی تیغ...هیچ چیز دیگری در این ناحیه یافت نمی شود. همه جا لبریز از تاریکی ست و کولاک برف با او هم پیمان گشته است. سرما و ناامیدی هر لحظه به درون قلب نیز رخنه می کند.

1 1 688
به مقصد مرگ... 2 تمام شده

به مقصد مرگ...

۱۰ شهریور ۱۴۰۱

...رو به یک دختربچه حدودا نه ساله کردم:«شما کدوم مدرسه می‌رین؟!» -مدرسه؟! دو سالی می‌شه که نرفتم. با تعجب به چشمانش نگاه کردم. ادامه داد:«مدرسه که هیچی، دوساله به خاطر بیماریم پامو از بیمارستان بیرون نذاشتم. الان خیلی خوشحالم که دارم از شر اون محیط ترسناک خلاص می‌شم.» پس او هم مثل خود من بیمار بود. پرسیدم:«پس توی اتوبوس مدرسه چی کار می‌کنی؟!» شانه بالا انداخت:«اینجا؟! این که اتوبوس مدرسه نیست. نمی‌بینی همه لباس بیمارستان پوشیدن؟» پس یعنی این بچه‌ها داشتند از طرف بیمارستان جایی می‌رفتند؟ جایی شبیه به اردو؟! همین را پرسیدم. -اردو نیست... آممم یه جور سفره... یه جور سفر بدون بازگشت...

1 21 2.1 K
تنش بیشینه (شهر نیمه جان) 1 تمام شده

تنش بیشینه (شهر نیمه جان)

۵ شهریور ۱۴۰۱

شِفِر در بین خرابی های یک شهر بهوش میاید، اما هیچ چیز به یاد ندارد تا اینکه ...

0 0 773
دنیا هیچ وقت با تو عادلانه رفتار نمیکند! 1 تمام شده

دنیا هیچ وقت با تو عادلانه رفتار نمیکند!

۲۳ مرداد ۱۴۰۱

دنیا هیچ وقت با تو مهربان نخواهد بود...!

2 4 851
عَزَب 1 در حال تایپ

عَزَب

۱ مرداد ۱۴۰۱

عزب داستان کوتاهی است که درگیری های فکری جوانی ۲۷ ساله و مجرد را بیان میکند ...

0 1 232
Droid 1 تمام شده

Droid

۲۷ تیر ۱۴۰۱

مکالمه ای کوتاه بین رهبر جبهه مقاومت انسان ها و رهبر دِرُوید ها (ربات های شبه انسان با هوش مصنوعی بالا) در پایان کشمکش و جنگ طولانی مدت.

0 2 1.3 K
«به دنبال راهنما زندگی» 1 تمام شده

«به دنبال راهنما زندگی»

۲۳ تیر ۱۴۰۱

دختری که از زندگیش راضی نیست و قدر چیزایی که داره رو نمیدونه که یهو با یه دستگاهی روبرو میشه...

0 0 1.9 K
گلخانه مادر بزرگ 1 تمام شده

گلخانه مادر بزرگ

۱۳ تیر ۱۴۰۱

دخترک کوچکی که به گلخانه مادر بزرگ می رود ...

0 0 221
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.