ژانر
جستجو در عناوین
تعداد کلمات
مرتب سازی براساس
فقط تمام شده ها
فقط داستان های در حال تایپ
قلعه نفرین شده 0 در حال تایپ

قلعه نفرین شده

۱۰ مهر ۱۴۰۰

داستان در مورد یک خانواده است که از اسپانیا با ماشین به سمت فرانسه حرکت میکنند تا تعطیلاتشان را در شهر زیبای پاریس بگذرانند ولی سر از یک قلعه متروکه و ترسناک در میاورند... / به زودی...

0 0
آخر دنیا 0 در حال تایپ

آخر دنیا

۱۰ مهر ۱۴۰۰

با شیوع یک بیماری عجیب دنیا به اخر خود نزدیک میشود و باز مانده ها باید برای زنده ماندن خود کاری انجام دهند... / به زودی...

0 0
فرشتگان محافظ 4 در حال تایپ

فرشتگان محافظ

۵ مهر ۱۴۰۰

داستان در مورد دختری کوچولوی پنج ساله است ، که با سه تا از دوستانش در پرورشگاه زندگی میکند . یک شب، پنج شش تا از گرگ عجیب غریب حمله میکنه .

0 0 721
تارنو سیتی 8 در حال تایپ

تارنو سیتی

۱۸ شهریور ۱۴۰۰

سلام زندگیم با مرگ مادربزرگمو و وجود کرونا کسل کننده شده تا اینکه پیر مردی بهم نقشه ای میده که هر تغییری روش بدی درون دنیای واقعی هم اتفاق میفته ولی کسانی فکر گرفتن این نقشه رو دارن که برای این دست به کارای خطرناکی میزنن و جالبتر اینکه من با دنیایی عجیب در زیر زمین شهر روبه رو میشم... لطفا نظر بدین

15 49 4 K
دختری که هیچ وقت نبود 4 در حال تایپ

دختری که هیچ وقت نبود

۱ شهریور ۱۴۰۰

همه در طول زندگی,خیال بافی را تجربه کرده اند.اما دوست خیالی چطور؟! دوست خیالی در ذهن کودکان وجود دارد! که توسط الهام بخش کنترل می شود! مانند یک عروسک خیمه شب بازی,در دستان الهام بخش به این سو و آن سو می رود! "دوست خیالی در کودکان میتواند یک مسئله عادی باشد.اما اگر یک مادر دوست خیالی اش دخترش باشد چه؟!"

1 3 3.7 K
ملاقات 1 تمام شده

ملاقات

۱۷ مرداد ۱۴۰۰

پسری به همراه پدر و مادرش به آپارتمان جدیدی نقل مکان کرده.در پنجره ساختمان روبروی اتاقش چیزی میبیند..

0 7 292
داستان  ترسناک جن کوتاه 0 تمام شده

داستان ترسناک جن کوتاه

۱۱ مرداد ۱۴۰۰

داستان های ترسناک یکی از عوامل بی خوابی داستان ترسناک است در این بخش میخایم 10داستان ترسناک کوتاه رابرای تان تعریف کنم 1. ساعت ۳بود در همین موقع بود که یک پیرزن ناخن های بلندش را در بدنم فرو کرد همین موقع از خواب بیدار شدم تا حدی خیالم راحت شد تا اینکه نگاهم به ساعت رو میزی افتاد ساعت ۳ را نشان می‌داد در همین موقع بود که در کمد دیواری با یه صدای آروم باز شد. ۲.بچه ام را بردم درون اتاقش که بخوابه وقتی به تخت رسیدیم بچه ام گفت زیر تخت نگاه کن هیولا نباشه برای اینکه خیالش را راحت کنم زیر تخت را نگاه کردم بچه ام را دیدم که به من گفت بابا یکی رو تختمه. ۳.من و پدرم در راه خانه بودیم که ماشین لیز خورد وبه دیوار خوردیم پدرم گفت وایسا تا برم شهر یکی رو بیارم تا کمکمون کنه گفتم باشه او رفت ۲ ساعت از رفتن او گذشت تا اینکه یه نفرو دیدم خوب که نگاه کردم وحشت کردم او یک مرد غریبه بود که در دست چپش یک تبر بود دو در جلو و عقب را قفل کردم در دست راستش یه چیزی بود خوب که نگاه کردم جیغی از ته دل کشیدم در دست راستش سر بریده شده پدرم بود دستش را درون جیبش برد و سوئیچ ماشینمون رو بیرون آورد. ۴. من همین الان از سر قبرش برگشتم ولی لامپ اتاقش روشن بود وحشت کردم و خاستم فرار کنم که در خونه بسته شد. ۵.خواب بودم که بیدار شدم در اتاق بچه ام صدای لالای می‌آمد فکر کردم زنمه وقتی میخاستم بلند بشم دستم به زنم خورد که کنارم خوابیده بود.

1 0
اشتباه 1 در حال تایپ

اشتباه

۸ مرداد ۱۴۰۰

سلام دوستان این داستان داستان ترسناک هست لطفا دنبال کنید و نظر بزارید تا فصل های جدید هم بیاد.... من تا جایی که می تونم هر قسمت رو آپدیت می کنم و داستانش رو ترسناکتر می کنم تا خوشتون بیاد اگر پیشنهادی در مورد فصل های بعدی دارید داخل نظرا بگید

1 5 156
نیشا در خانه یک مرده 2 تمام شده

نیشا در خانه یک مرده

۱۳ تیر ۱۴۰۰

داستان به سبک فیلمنامه نویسی نگارش شده و با مضامین تخیلی جنایی و روانشناسی این داستان زندگی یک زن را نشان می‌دهد که عاشق یک بیمار سایکو جانی می‌شود و....

0 0 6.8 K
مرگ درزندگی 0 در حال تایپ

مرگ درزندگی

۹ تیر ۱۴۰۰

هواتاریک شده بودجیم ازخانه بیرون رفت هنوزمهتاب درمنظره چشمک می زد.وجیم هراسان وترس دروجودش جریان داشت .چون تازه پابه این منظره پذاشته بودوهنوزازپیچ وخمش آشنایی نداشت به دورچشم دوخت پیرمردی رادیدکه باگاری به طرفش آمد.جیم خودش رابه گاری رساندتاازش سوال بپرسدکه قبلادراین منظره چه کسانی زندگی میکردند. تاجلوتررفت پیرمردلباسی به تن داشت که کلاه مخملی روی سرش کشیده شده بود.جیم اول ترسیده بودکه نکنداین آدم ازروح مردگان باشدولی برخودش مسلط شدوگفت: ببخشیدآقایک سوال دارم ؟ ولی آن پیرمردکلاه روی سرهیچ جوابی به اونداد. ودوباره جیم سوالش راتکرارکردولی هیچ جوابی نشنید. میخواست به منظره برگرددکه صدای عجیبی شنیدکه میگفت: سوالت راچرانپرسیدی. انقدرصدابدوزشت وناهنجاربودکه جیم مثل بیدبه خودش لرزیدواصلایادش رفته بودکه راستی سوال من چی بود. همین که داشت قدبرمیداشت دوباره همین صدابه گوشش رسید. این بارقامهایش رابلندتربرداشت وخودش راهرچه زودتربه کلبه رساندومحکم دررابست وبااینکه بدنش می لرزیدپرده پنجره رابازکردتاببیندآیااین درشکه وآن شخص انجاایستاده است یانه . تانگاه انداخت نه درشکه رادیدنه آن مردرا کمی خیالش راحت شدونفسی عمیقی کشید. تاآمدخیالش راحت تربشد.دوباره همان صداراشنیدازترس داشت سکته می کردخداونداینجادیگه کجاست ؟وآن مردچه کسی است که دست ازسرمن برنمیدارد. درهمین فکربودکه ناگهان درکلبه بازشدودوبباره بسته شدتمام بدنش به لزرش درآورد.درهمین لرزیدن بودکه نوری راازبیرون دیدبه طرف پنجره رفت ونوری نبوداولش فکرکردکه تبهوم زده وخیال کرده نوری رادید. آب به صورتش زدوهمین ...

0 0
من رو ببر به سیارت 1 در حال تایپ

من رو ببر به سیارت

۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰

اگر با بیگانه ها مواجه بشید واکنشتون چیه؟؟

4 7 189
جیک و جیس 0 در حال تایپ

جیک و جیس

۶ اردیبهشت ۱۴۰۰

دو برادر در یک بازی فوتبال ماجرا های هیجان انگیز برایشان رخ می دهد

0 0
چشم قرمز 2 در حال تایپ

چشم قرمز

۱۳ فروردین ۱۴۰۰

این داستان ماجرای کاراگاه پویا جونز است که معمای چشم قرمز را حل میکند

0 2 65
منتخب 3 در حال تایپ

منتخب

۲۶ اسفند ۱۳۹۹

سلام من امینم و اینم اولین رمان منه ، این رمان ژانر های ترسناک ، درام ، کمدی و عاشقانه داره . منتخب ، کلمه جالبیه ، هرکس توی زندگی مجبور به انتخاب هایی میشه ، یعنی اتفاقاتی که قراره برامون بیفته رو خودمون انتخاب می کنیم ، اما نه ، همیشه خودمون انتخاب نمیکنیم ، انتخابمون میکنن ، و کسایی که انتخاب میشن اسمشون میشه منتخب ، ما منتخبا هیچ حق انتخابی نداریم و باید اجازه بدیم سرنوشت هرکاری میخواد بکنه ، من امینم ، فکر میکردم دارم به یک منتخب کمک میکنم اما نه، من منتخب بودم ........ دوستان رمان در اصل از قسمت دوم شروع میشه و قسمت اول فقط یک معرفی هست . دوستان لطفا اگر مشکلی داشت ببخشید اولین بارمه . با تشکر لطفا نظرتونو بگین

3 23 4 K
راز اردوگاه نفرین شده 5 در حال تایپ

راز اردوگاه نفرین شده

۳ بهمن ۱۳۹۹

آتوسایک دختر۱۸ساله کنکوری است که بنابه اصرارپدرومادرش درتعطیلات عیدنوروز به یک اردوی مطالعاتی میرود.و این ترسناکترین کابوس زندگی او میشود! اردوگاه آنهایک قلعه قدیمی و ترسناک دردل جنگل است.جایی که درآن استفاده ازآینه ممنوع است وخندیدن پیگرد قانونی دارد!آتوساداستان یک نفرین قدیمی را میشنودکه درآنجاوجوددارد وازآن پس اتفاقات عجیب وغریب وهولناکی برایش رخ میدهد. ولی این تمام ماجرانیست.زیرا رازی بزرگ در پشت این اتفاقات نهفته شده است....

8 10 12.7 K
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.