قتل،خون=هنر
قتل،مرگ،کارگاه،خون،جنایت.
ساعت دوازده شب زمانی که قتل های نیمه شب اتفاق میافتد....
همینجور که بدنش رو گرفته بود ،سرش رو به میله ها میکوباند. نمیتونست زبان باز کند و بگوید بخاطر چه گناهی مستحق این رفتار بود!
شخص تازه وارد بعد از اینکه در جای مناسب قرار میگیرد تنها چند ثانیه صبر میکند و موقعیت را میسنجد و وقتی مطمئن میشود که توانایی انجام خواسته اش را دارد با دست چپ کلاه را از روی سرش برداشته و همزمان کلت کمری برتایی که همراه خودش آورده را با دست راست از جیب پالتو بیرون میآورد و دو گلوله از پشت به کلاوس شلیک میکند، چند قدم نزدیکتر میشود و پنج گلوله دیگر هم در سر و کتف و بدن او خالی میکند، بدن بی جان کلاوس پس از اصابت گلوله ها بخاطر دست تکیه گاهش روی سکوی جایگاه متهمین کمی به جلو خم شد و گلوله های بعدی که بهش اصابت کرد او را به جلو هول داد سنگینی بدنش باعث شد دوباره برگرده به عقب، زانوهاش خم بشه و به سمت زمین سقوط کنه چانه کلاوس به شدت به جای تکیه گاه جلوی جایگاه برخورد کرد که صدای بهم خوردن دندان هاش تا رودخانه تراوه رفت، برخورد چانه کلاوس باعث شد سرش به سمت عقب بیاد و زانوهاش به زمین برخورد میکنه و به پشت روی زمین بیافته خون کلاوس دورتادور جایگاه متهمین رو رنگین کرده.
داستان در شهر کثیف و پرجنایت مارزسینوس در استرالیا اتفاق می افتد و این جنایات جدید مربوط به جنایات قبل از قاتل هست و قاتل با پلیس ها بازی می کند و اسم خود را مریوک قاتل می نامد (Meryok killer) و با کارآگاه ودریک وارد یک بازی دزد و پلیس می شود و سرانجام پس از کشتار افراد پولدار و جنایتکار و پیچش های داستانی بین کارآگاه ودریک و مریوک سرانجام هرکسی که اول شخصیت دیگری را بشناسد دیگری را کشته این انتخاب شماست که داستان را بخوانید
این شهر که سال های زیادی است که طعم صلح و آرامش را نچشیده. یک اتفاق ، یک گلوله و یک مرگ همه چیز را تغییر داد در انتهای شب ماه طلوع میکند .
از زجر کشیدن خسته شده بود و به دنبال یک نور کوچک در تاریکی بود، ولی کم کم تاریکی برایش لذت بخش شد و تصمیم گرفت در همان تاریکی بماند...
گمراه بودم مامانمو میخواستم نمیدونستم اون مردی که خیلی به اقا معلما میخورد چرا منو دزدید. مامان کجایی؟ کجایی من نمیخوام گوشت چرخ کرده بشم
زمانی که صلح فایده نکرد و به خشونت روی آوردند برای نجات همگان..
رمان: نفس جهنم نویسنده: آلباتروس ژانر: جنایی، عاشقانه خلاصه: موتورسواری به محض عبور از کنار ماشین شخصی با نام فرزاد پیروز، خلافکاری که به شرزاد معروف است! سمتش تیراندازی میکند؛ اما موفق به کشتن شرزاد نمیشود. شرزاد با قسر در رفتن از آن ماجرا پیگیر موتورسوار میشود. افراد شرزاد با جستجو متوجه میشوند موتورسوار برخلاف تصورشان یک دختر است! شرزاد به قصد انتقام آن دختر را میدزدد و تلافی کارش را به روش خودش رویش پیاده میکند!