ابر چشمان من است
باران چشمه ای است روان اما نه از ابر ، بلکه از چشمانم
یک دختر که در بچگی حس بچگونه برای جنس مخالف به سراغش میاد و فک میکنم ک عاشق یه پسر شده و اون پسر هم زیاد محل نمیده بهش این دختر هم شبا گریه میکنه البته این گذشته ی این دختر هست و وقدی ۱۴سالش میشه خونشون از اون شهر میره و فک میکنه میتونه پسرو فراموش کنه و در آخر در جوانی و در یک ماموریت..... حتما بخونیدش کل کل میکنن و....
کودکان یتیم دارای دردی دیده نشده اند، کسی این کودکان را درک نکرده است، اما گاه ممکن است همین کودکان سر راه آدم هایی قرار بگیرند که از جنس عشق و محبت هستندو معنای زندگی را بفهمانند .
داستان درمورد پسری است که در بچگی والدین خود را از دست داده و توسط خدمتکار خانه اش بزگ شده.او به طور تصادفی یک نقشه پیدا می کند که محل یک سرزمین را نشان می دهد که اجدادش در آنجا حکومت می کردند. او پس از پیدا کردن سرزمین اجدادیش وارد ماجرا هایی می شود که سرنوشتش را تغییر می دهد
این داستان در مورد یک خانواده ای است که زندگی معمولی دارند ولی در یکی از روزها اتفاقی ناگوار برای آن خانواده میافتد....
شاید شما هم پیرمردی را که با ویولن کهنهاش زندگی میآفریند دیده باشید
پیروزی در مبارزه او را به معشوقش میرساند و شکست همهٔ آرزوهایش را خواهد ربود
بی تفاوت باش نسبت به همه چیز ،حتی بدی که یک روز تو را رها میکند و تجزیه شدن را به بودن با تو ترجیح می دهد.
اسم من شیراکین اما هستش!? من یه دختر معمولی تو دنیای انسان ها هستم که با ۴ تا از خواهرام زندگی میکنم . یکی از شبا من یه خوابی دیدم که خیلی دوس داشتم به واقعیت بپیونده ...ولی رویام به حقیقت پیوست... خواب من در مورد ۵ تا پسر بودن که منو خواهرام باهاشون اشنا میشیم و در اخر عاشق میشیم ... و مشکلی ها هم در بین ماها هست اتفاقای غمگین و شوکه کندجنده در جلو روی ما هستش...
توریمو در شهری که مردمش توانایی کنترل چوب درخت رو دارن متولد میشود اما او نمیتواند چوب درختان رو کنترل کند و طبق رسم و رسومات او تبعید میشود اما طی یک اتفاق....
این داستان خیلی کوتاه است. شاید اصلا مصداق داستان کوتاه نباشد و روایت کوچک درنظر گرفته شود. در هرحال موضوع این داستان یا روایت کوتاه درباره تازه عروسی است که می توانست مطابق با رسومی که در خانواده ها جاری است، در جمع خانواده خودش و همسر، اولین شب یلدا را جشن بگیرد اما ویروس کرونا مثل همیشه یِ این چندمدتی که مزاحم جهان شده، این بار هم معادلات معمول را به هم می زند و عروس داستان هم در جهان خیالاتش سفر می کند و شب یلدا می گیرد.
دوباره صبح شروع شد و باید به خیابان میرفت ، گل ها را به دست گرفت و وارد آن شد