ژانر
جستجو در عناوین
تعداد کلمات
مرتب سازی براساس
فقط تمام شده ها
فقط داستان های در حال تایپ
دلنوشته 1 تمام شده

دلنوشته

۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

? گله از دست کسی نیست مقصر دلِ دیوانه ماست...!⛈?✨

0 0 132
خون‌خواه 1 تمام شده

خون‌خواه

۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

شخص تازه وارد بعد از اینکه در جای مناسب قرار میگیرد تنها چند ثانیه صبر میکند و موقعیت را میسنجد و وقتی مطمئن میشود که توانایی انجام خواسته اش را دارد با دست چپ کلاه را از روی سرش برداشته و همزمان کلت کمری برتایی که همراه خودش آورده را با دست راست از جیب پالتو بیرون می‌آورد و دو گلوله از پشت به کلاوس شلیک میکند، چند قدم نزدیکتر میشود و پنج گلوله دیگر هم در سر و کتف و بدن او خالی میکند، بدن بی جان کلاوس پس از اصابت گلوله ها بخاطر دست تکیه گاهش روی سکوی جایگاه متهمین کمی به جلو خم شد و گلوله های بعدی که بهش اصابت کرد او را به جلو هول داد سنگینی بدنش باعث شد دوباره برگرده به عقب، زانوهاش خم بشه و به سمت زمین سقوط کنه چانه کلاوس به شدت به جای تکیه گاه جلوی جایگاه برخورد کرد که صدای بهم خوردن دندان هاش تا رودخانه تراوه رفت، برخورد چانه کلاوس باعث شد سرش به سمت عقب بیاد و زانوهاش به زمین برخورد میکنه و به پشت روی زمین بیافته خون کلاوس دورتادور جایگاه متهمین رو رنگین کرده.

0 0 3 K
لوکا۲:پروانه ای درون چشمان لوکا 1 تمام شده

لوکا۲:پروانه ای درون چشمان لوکا

۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

این داستان درباره پسرکی به اسم "لوکا"ست از روزی که چشم به دنیا باز کرد ...نه از روزی،که بدنیا اومد نتونست چشم به دنیا باز کنه متاسفانه لوکا تنها پسر "خانواده مگ " کور متولد شد بود!

3 4 877
کسی پشت لوکا 1 تمام شده

کسی پشت لوکا

۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

این داستان درباره پسرکی به اسم "لوکا"ست پسربچه ای که همیشه توی کابینت قایم میشد و چشم و گوشش رو می بست و شروع به خوندن میکرد

3 6 1.3 K
سرخی چشاش 0 در حال تایپ

سرخی چشاش

۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

خب این داستان ساخت ذهن خودمه از کسی کپی نکردم قبلا تو سایت quotev این داستان نوشتم ولی دیگه سایت نمیاره پس اینجا آپش میکنم

0 0
گم شده 3 در حال تایپ

گم شده

۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

سواره ای میتازد . در سرزمین ها ، میتازد. از میان کوه ها و درختان و دشت ها و آسمان ، گم شده ای را جستجو میکند !

1 0 5.9 K
ارغوانم 1 در حال تایپ

ارغوانم

۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

میشه واسه لبخندت بمیرم؟ ارغوانم:)

0 0 108
عشق یا تنفر دوست یا دشمن فرشته نجات یا فرشته عذاب مرگ یا زندگی خوب یا بد گذشته یا آینده 2 در حال تایپ

عشق یا تنفر دوست یا دشمن فرشته نجات یا فرشته عذاب مرگ یا زندگی خوب یا بد گذشته یا آینده

۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

درباره پسری به اسم آرشام است که در واقع یک آدم فضایی که تقریباً صد سال است که در زمین است او شاگردی به اسم آرتمیس صبوری داره که خودشم نمیدونه چرا ازش خوشش نمیاد ارتمیس به زودی میفهمد که آرشام نه تنها یک آدم فضایی بلکه در زندگی گذشته اش یک شیطان بوده و این شیطان هنوز هم در وجود آرشام زنده است و تنها راهش کشتن آرشامه و تنها راه کشتن آرشام اینه که آرتمیس اونو عاشق خودش بکنه و خنجر عشقش رو در قلب آرشام فرو کنه و خودش نیز همراه او بمیرد و او میفهمد که در زندگی گذشته اش قاتل آرشام بوده و در این میان یک تصادف نیز رخ میدهد که باعث عوض شدن روح های این دو میشود اگه میخوای ادامه رمان و بخونی با ما همراه باشید

0 1 877
سلام دوست 1 تمام شده

سلام دوست

۳۰ فروردین ۱۴۰۳

بخشی از آن بر اساس واقعیت است.

0 1 523
فرشته مرگ مجرم است 2 در حال تایپ

فرشته مرگ مجرم است

۲۷ فروردین ۱۴۰۳

فرشته‌ها جز اطاعت از فرمان داده شده الهی حق انجام کار دیگه را ندارند و هر کدام که مرتکب نافرمانی شوند مجازات خواهند شد اما یکی از فرشته‌ها با نافرمانی علیه فرمان داده شده مجرم شناخته شده و مجازات میشود جرم او عاشقی بود...

0 0 1.3 K
معرفی سایتـ >_< 1 در حال تایپ

معرفی سایتـ >_<

۲۵ فروردین ۱۴۰۳

میخوام یکـ توضیحـ کوتاه در مورد سایتـ بزارمـ.

1 0 40
ارغوانم 10 تمام شده

ارغوانم

۲۳ فروردین ۱۴۰۳

ارغوانم چشم هایت مرا شیفته خود کرده است:)

0 0 799
دزدی ممنوع 1 تمام شده

دزدی ممنوع

۲۳ فروردین ۱۴۰۳

خیلی وقت هست که یاد گرفتم وقتی کسی خیلی خوب است حتما یک نقشه‌ی پلیدی دارد...

0 0 203
داستان معدنی فانتزی کوهیار و دنا 0 تمام شده

داستان معدنی فانتزی کوهیار و دنا

۲۲ فروردین ۱۴۰۳

در دل کوه های سرافراز که گویی آسمان را در آغوش کشیده اند، جایی که فلک و خاک در پیوندی ازلی آرمیده اند، جوانی پرشور به نام کوهیار، در یکی از رگ های طلایی زمین کار میکرد. او با عشقی سرشار و اشتیاقی بی پایان، هر روز به درون معدن می شتافت تا با رنج بسیار، گوهرهای ناب را از آغوش سنگین ماگما بیرون کشد. در همان نزدیکی، زیبایی گلبرگ به نام دنا، در روستایی کوچک که در دامان کوهسار آرمیده بود، زندگی می کرد. دنا عاشق طبیعت بکر و زمین مادری بود. در هر فرصتی، به دامنه های سربلند می رفت تا از جلوه های زیبایی آن لذت برد و با دستانی که عطر مهربانی را می پراکند، نمونه هایی از سنگ ها و کانی های رنگارنگ را جمع آوری می کرد. او از این گنجینه های طبیعی، گردنبندها و دستبندهای زیبا می ساخت و با سود اندکی به مردمان روستای خود می فروخت. روزی، آمد که کوهیار پس از ساعت دراز کار، از معدن بیرون تا اقامتی کوتاه داشته باشد، در میانه راه، دنا را دید که جمع آوری سنگ های درخشان و رنگارنگ از روی زمین بود. نگاهشان برای لحظه ای در هم گره خورد، اما اتفاقی عجیب رخ داد. سنگها پای دنا شروع به لرزیدن کردند و از زمین بلند شدند. سنگ ها در هوا شناور شدند. و شکل یک موجود عجیب را بردند. این موجود سنگی به سمت داخل کوهیار حرکت کرد و او را به یک غار مرموز کشاند. کوهیار در آن غار گیج و سرگردان بود. دیوارهای غار از سنگ های رنگارنگ و درخشان شده بود. صدا، یک صدای رعدآسا از اعماق غار شنیده شد: تو که گوهرهای زمین را می ربایی، باید به سزای اعمالت برسی! امید از ترس خشکش زده بود. دنا که شاهد این صحنه بود، بدون درنگ به دنبال کوهیار به داخل غار رفت. او ...

0 0
Dive into the shallow 1 در حال تایپ

Dive into the shallow

۲۱ فروردین ۱۴۰۳

داستان کوتاه چند قسمتی پرش (شیرجه) زندگی برای من مث یک شیرجست شیرجه توی استخر کم عمق هرچقدرم شیرجه بی نقصی ارائه بدم تهش قراره با مخ بخورم کف استخر ولی من اینجام که بپرم ...

0 1 502
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.