ژانر
جستجو در عناوین
تعداد کلمات
مرتب سازی براساس
فقط تمام شده ها
فقط داستان های در حال تایپ
جنگل مردگان 9 در حال تایپ

جنگل مردگان

۱۹ اسفند ۱۴۰۰

لطفا همه ی قسمت ها رو بخونین و نظرتونو برام بنویسین . ? صدای مهیب و ترسناکی به گوش می‌رسید،انگارکسی راشکنجه می‌کردند.هیچ کس آن اطراف نبود اماصدای قدم ها در فاصله‌ی خیلی نزدیک شنیده می‌شد، می خواست فرار کند ولی نمی توانست . پاهایش سنگین شده بودند و به زور آن‌هارا روی زمین می کشید ، به شدت نفس نفس می زد ، خس خس سینه اش فضا را پر کرده بود ازطرفی گذر باد از لابه لای شاخ و برگ درختان صدایی شبیه به زوزه ی گرگ زخمی به وجودمی آورد. هوا کم کم تاریک شد با تاریکی هوا نورهایی درمیان شاخ وبرگ درختان سوسو می کرد،صدای قدم ها نزدیک و نزدیک‌ترشد ، از وحشت فریاد زد اما صدایش بلند نمی شد درست مثل اینکه چیزی درون گلویش مانع بیرون آمدن صوت شود و این ترسش را افزود. آسمان تاریک همچون چادری سیاه زمین رادر آغوش

1 25 5.7 K
جنگ بزرگ 5 در حال تایپ

جنگ بزرگ

۱۵ اسفند ۱۴۰۰

احتمالا شما مجموعه پنج جلدی پرسی جکسون رو خونده این این کتاب ادامه اونه که شخصیت اصلی آن امگا فرمانده ۱۶ ساله ارتش عظیم هرج و مرج فرمانروای آسمان اول است او به دستور هرج و مرج با ویکی یکی از سربازان هرج و مرج به زمین فرستاده می شوند تا به پرسی جکسون و دوستانش کمک کنند تا با نظم برادر زاده هرج و مرج و کرونوس مقابله کنند آیا آنها آنقدری قوی خواهند بود که با دشمنانشان مقابله کنند (تمام حقوق این داستان متعلق به ریک ریوردان است)

1 0 2 K
گذشته تلخ? 1 در حال تایپ

گذشته تلخ?

۱۵ اسفند ۱۴۰۰

پیشنهاد:افرادی که ناراحتی قلبی دارند از خاندن رمان بعد از 5 قسمت اول خودداری فرمایند دختری که به امید خیر به روستا میرود و با کسی رو به رو میشدود که داستان را شروع میکند و اتفاقاتی خطرناک پیش به رو میگذارد قسمتی از رمان: با عصبانیت گفتم دلیل اعتماد من به تو چیه؟ اخم کردو گفت دیگه بسه ناراحتی شرتو کم کنو برو نخاستم اصلا

1 3 277
انتظار تلخ اما شیرین 0 تمام شده

انتظار تلخ اما شیرین

۱۳ اسفند ۱۴۰۰

خیریه زنان و کودکان بی پناه داریم تو دفتر کارم نشسته بودم و داشتم حساب رسی می کردم کارها رو دیدم صدای داد و فریاد تو سالن میاد انگار اتفاقی افتاده بود سریع دویدم‌ سمت در و باز کردم ببینم چه اتفاقی افتاده دیدم یه زن داره گریه می کنه و داد فریاد می کنه میگه:کمکم کنید ،کمکم کنید همکارام رفتند به آرامش دعوتش کردند و بردند تو یه اتاق تا ببینند مشکلش چیه؟؟ با دیدنش حس عجیبی تو دلم ایجاد شد احساس می کردم یه عمر می شناسمش همین حس باعث شد برم به خدمتکار بگم: یه دست چلو‌کباب کوبیده با همه مخلفات بگیر و بیار و با احترام جلوی خانم محترم بزار همکارا بعد یه مدت اومدند و مشکل اشو پرسیدم گفتند:مثل اینکه شوهرش به رحمت خدا رفته و صاحب خونه اشون وسایل اشو از خونه ریخته بیرون..... اونم اومده اینجا به ما پناه آورده و می خواد کمکش کنیم.. دل و قلبم مثل همیشه بیشتر شوره زد نسبت به اون زن نمی دونم چرا؟؟؟ مگه اون کی بود که قلبم آنقدر نسبت بهش نگران بود خودم رفتم داخل و گفتم در رو ببندند تا خودم باهاش حرف بزنم تا مشکل اشو از زبون خودش بشنوم و بتونم کمکش کنم شروع کرد به حرف زدن و منم غرق نگاهش شدم و داشتم به این فکر می کردم که کجا دیدم اش که مثل خواهرم قلبم براش ناراحته مدتی فکر کردم و من غرق خیال و فکر شناختن او بودم و او مشغول صحبت در مورد مشکلش..... بالاخره شناختم اش ولی باور نمی کردم..... اونی که دیدم زیبا و جسور بود و الان حالش اینطوری هست.. اشک هام یواشکی از کنار چشمام پایین می اومد و روی شیشه میز تلق تلق می خوردند.... یهو دیدم با تعجب به من نگاه می کنه و میگه:آقا مشکلی پیش اومده؟؟ با ...

0 0
دوراهی 2 در حال تایپ

دوراهی

۱۱ اسفند ۱۴۰۰

کفش هایش را به پا کرد، بلند شد و به در خیره شد، نمی¬دانست که برود یا نه، دیشب تصمیمش قطعی بود، تمام عزمش را جزم کرده بود که برود، ولی الان که وقت عمل رسیده بود نمی¬دانست چه کند. به خانواده اش اندیشید، چقدر سخت است دل کندن و رفتن، هر گوشه ای از خانه او را می¬خواست منصرف کند، مگر می¬شد این گونه دل کند و رفت، به هر حال مجالی نبود، باید می-رفت.

1 0 1.5 K
آقای مغرور 0 در حال تایپ

آقای مغرور

۹ اسفند ۱۴۰۰

دختری از پاکی و سادگی گرفتار غم و غصه دنیا آخری خوش

1 0 0
عاشق نامرئی 0 در حال تایپ

عاشق نامرئی

۷ اسفند ۱۴۰۰

توضیح نمیدم چون تا نخونین نمیفهمین . بزودی اپلود میشه . و بعد اون قرار فصل دوم رو به اسم عاشقان نامرئی در اختیارتون بزارم .

0 0 0
عطرتنهایی 0 تمام شده

عطرتنهایی

۵ اسفند ۱۴۰۰

مفهوم دلتنگی را تنها کسانی درک میکنن که رنج دلتنگی را کشیده باشند این رمان را برای کسی مینویسم که سالیانه سال است پنهانی عاشقش هستم و هنوز بعد سالها کسی را جایگزینش نکردم امیدوارم از خواندن این رمان خوشنود شوین♡

0 0 0
مقصد 1 تمام شده

مقصد

۳ اسفند ۱۴۰۰

دستش را به سمت کمد دراز کرد، کمد را باز کرد، چیز زیادی برای جمع کردن نداشت چند تکه لباس، جعبه ای قهوه ای از جنس چوب که سیگار هایش را در آن میگذاشت، یک قاب عینک، چند کتاب و یک جعبه ی کوچک فلزی.

0 0 865
مرگ ناگهانی رویاها 0 در حال تایپ

مرگ ناگهانی رویاها

۱ اسفند ۱۴۰۰

داستان،زندگی پر فراز و نشیب دختری را به تصویر میکشد که نا امید از عشق،سرانجام روزی درگیر عشقی میشود که نور را به زندگی او میتاباند اما همین عشق آن نور و نشاط را از زندگی اش بیرون میراند و روح او را به آتش میکشاند...

3 0 0
داستان 1 تمام شده

داستان

۱ اسفند ۱۴۰۰

آیا از حشرات وحشت دارید؟ حشرات با وجود اینکه بودنشان برای زمین قابل اهمیت است اما خیلی وقت ها ممکن است موجب آزار بشوند. امید پسری ۱۲ ساله است که از حشرات می ترسد. اما این ترس تنها به فرار از حشرات منتهی نمی شود. وقتی ترس به اندازه ای قابل باور بشود اتفاقات وحشتناکی میفتد. اتفاقاتی که ترس به آن جان می بخشد...

0 7 1
متن های کوتاه زمستانی 4 تمام شده

متن های کوتاه زمستانی

۲۳ بهمن ۱۴۰۰

"یک چالش با موضوع هایی مربوط به فصل زمستان و نوشتن متن های کوتاه" در یک کانال موضوع هایی گذاشته شده بود و یک چالش برای نوشتن متن برای خودمون. من هم چند موضوع رو انتخاب کردم و جملاتی نوشتم. ◐ با آرزوی سلامتی برای همگان و تسلی برای خانواده هایی که عزیزانشون رو در حادثه ی هواپیمایی دوسال پیش از دست دادند. ◐

0 0 672
روستای گُمشده 0 در حال تایپ

روستای گُمشده

۲۲ بهمن ۱۴۰۰

سه تا پسر به نام های عماد،پدرام،بهنام که باهم زندگی می کنند و خرج خودشون رو به سختی در میارن روزی مجبور میشن از خونه ای که اجاره کرده بودند برن و به یه روستایی که برای عماد به ارث مانده بود بروند روستا چهار پنج خونه بیشتر نبود و برای مدتی که اوضاع شون خوبتر بشه بد نبود ولی بعدها اتفاقاتی برایشان افتاد که هرروز آرزوی مرگ می‌کردند

0 0 0
زندگی با لاله ها 1 در حال تایپ

زندگی با لاله ها

۲۰ بهمن ۱۴۰۰

داستان ما درمورد دختریه به اسم اسما دختری مغرور و صد البته شیطون که بلده کی چجوری باید رفتارکنه

0 1 86
ماجرای خرس و عسل 1 تمام شده

ماجرای خرس و عسل

۱۸ بهمن ۱۴۰۰

این داستان با نام خرس و عسل نوشته شده است موضوع داستان: تلاش و کوشش برای پشت سر گذاشتن سختی ها و رسیدن به هدف بسیار لذت بخش است. همانطور که خرس داستان با تلاش فراوان توانست از خوردن عسل لذت ببرد و راضی و خوشحال به لانه خود بازگرردد.

0 0 436
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.