گردنبند نقره ای لوکس، نه یک زیورآلات ساده، که **سلول زندانِ جادویی** است که قرنها پیش توسط پادشاه جادوگران ساخته شد. برای باز کردن آن، میلو و لوکس باید سه مرحله ی خطرناک را پشت سر بگذارند: **۱. راز گردنبند: قفلی از اشک و ستاره** زنجیر آن از **نور ماهِ گرفتگی** بافته شده و قفلش به شکل **ستاره ی پنج پر** است که هر پر آن نماد یکی از عناصر اصلی (آب، آتش، خاک، هوا و روح) است. خال روی بازوی میلو دقیقاً همشکل قفل است. انرژی باقیمانده از بلور در بدن او، تنها کلید باز کردن قفل محسوب میشود. اگر قفل با زور باز شود، انرژی محبوس شده در آن، لوکس را برای همیشه به شکل روباه مومیایی خواهد کرد. **۲. اشک ستارهها: ماده ی گمشده** اشک ستارهها، ماده ی افسانهای که روزی لوکس (لیرا) از آن برای ساخت بلور استفاده کرد، تنها در **دو جایگاه** یافت می شود: ۱. **چشمه ی سحرآمیز در قلبِ کهکشان خاموش**: مکانی در گلیدی گلید که توسط مارمولکهای شیشه ای محافظت می شود. ۲. **اشکهای گولم**: گولم پس از نابودی بلور، اشکهایش را به میلو بخشید. اما برای باز کردن قفل، به **اشک شادی** او نیاز است، نه اشک غم! **۳. مأموریت: جمعآوری مواد** میلو و لوکس برای بازکردن قفل باید: - **اشک ستارهها** را از چشمه ی کهکشان خاموش با عبور از میدان **تلههای آوازی** (صداهایی که ذهن را فریب میدهند) جمع کنند. و سپس اشک شادی گولم** را بگیرند.ایناشک تنها زمانی جاری میشود که گولم **خاطرات گمشده ی انسان بودنش** را بازیابد. وقتی که این مواد را جمع کنند باید باخون میلو ترکیب کنند. ** چشمهی کهکشان خاموش** در غاری زیرزمینی که سقف آن شبیه آسمان پرستاره است، میلو باید اشک ستارهها را از حوضچه ی مرکزی جمع کند. اما هر قطره ی اشک، **خاطرات دردناک** لوکس را به نمایش میدگذارد: - لحظه ی تبعید او به گلیدی گلید - سالهای تنهایی در شکل روباه - دیدار میلو و امید دوباره میلو متوجه می شود که جمعآوری اشکها **رنج دوباره ی لوکس** را به همراه دارد. **گولم و اشک شادی** گولم، که حالا در روستایی دور به عنوان سنگ تراش زندگی می کند، از دیدار آنها تعجب میکند. میلو از او می خواهد خاطرات زیبای انسان بودنش را به یاد آورد. گولم در ابتدا مقاومت می کند: «زیباییها را فراموش کردم تا زنده بمانم.» اما با کمک لوکس، خاطراتی از **عشق گذشتهاش** به دختری روستایی زنده میشود. اشک شادی او، که به شکل مروارید آبی می درخشد، همان چیزی است که نیاز دارند. **مراسم رقص نورها** در شب ماه گرفتگی، میلو و لوکس در مرکز حلقه ی سنگ های باستانی می ایستند. مواد جمعآوری شده را در کاسه ای از برگ های درخشان مخلوط می کنند. خال میلو شروع به درخشش میکند و قفل گردنبند کم کم باز میشود. ناگهان، **سایههای بلور** ظاهر می شوند و سعی می کنند مراسم را مختل کنند. لوکس فریاد میزند: «میلو! ادامه بده! من اینها رو نگه میدارم!» میلو در حالی که انرژی مراسم او را می سوزاند، قفل را فشار می دهد. گردنبند با صدایی شبیه آهنگ شکستن یخ باز میشود و **نوری طلایی** لوکس را فرا میگیرد. لوکس به شکل کامل انسان برمی گردد، اما **خاطرات هزار ساله** به یکباره به ذهنش هجوم می آورند و او را از پا می اندازند. - میلو متوجه میشود که با بازکردن قفل، **نفرین جدیدی** آغاز شده: حالا او حامل باقیمانده ی انرژی اشک ستارههاست. گلیدی گلید شروع به گسترش در دنیای انسانها میکند، انگار گردنبند تنها چیزی بود که مرز بین دنیاها را نگه داشته بود. لوکس با چشمانی پر از اشک قدیمی به میلو نگاه می کند: «مرسی… ولی حالا باید آماده باشی. دنیاها دارن به هم می چسبن و این بار مقصر *ما* هستیم.» میلو خال درخشانش را می پوشاند: «پس دوباره شروع میکنیم… همین الان.» **این پایان راه نیست، بلکه آغاز ماجراجویی بزرگتر است:**