ژانر
جستجو در عناوین
تعداد کلمات
مرتب سازی براساس
فقط تمام شده ها
فقط داستان های در حال تایپ
نقشِ خون 1 در حال تایپ

نقشِ خون

۲۵ آذر ۱۴۰۲

اینجا تمام نقاشی‌ها با خون رنگ می‌شوند...

0 1 273
نفس جهنم 20 تمام شده

نفس جهنم

۲۴ آذر ۱۴۰۲

رمان: نفس جهنم نویسنده: آلباتروس ژانر: جنایی، عاشقانه خلاصه: موتورسواری به محض عبور از کنار ماشین شخصی با نام فرزاد پیروز، خلافکاری که به شرزاد معروف است! سمتش تیراندازی می‌کند؛ اما موفق به کشتن شرزاد نمی‌شود. شرزاد با قسر در رفتن از آن ماجرا پیگیر موتورسوار می‌شود. افراد شرزاد با جستجو متوجه می‌شوند موتورسوار برخلاف تصورشان یک دختر است! شرزاد به قصد انتقام آن دختر را می‌دزدد و تلافی کارش را به روش خودش رویش پیاده می‌کند!

0 0 38.6 K
پراکنده‌ها 1 در حال تایپ

پراکنده‌ها

۲۳ آذر ۱۴۰۲

محلی برای تخلیه پراکنده‌های ذهنی من. پیشنهاد ها و انتقادهاتون خوشحالم میکنه :)

1 4 360
تاریخ 0 تمام شده

تاریخ

۲۰ آذر ۱۴۰۲

زیرا در جامعه ای که ارزش به قوت بازو و نیروی جنگاوری بود، بسیاری از پدران و خانواده ها آرزو داشتند که فرزندشان پسر باشد تا بتواند بر پشت اسبان بجنگد و از راه جنگ و راهزنی، غنیمت به چنگ آورد. علاوه بر آن، با فرزند پسر عزت و شرافت قبیله حفظ می شد.

0 0
تاریخ 0 تمام شده

تاریخ

۲۰ آذر ۱۴۰۲

مقام و منزلت زن پایین بود. قرآن به موقعیت حقارت آمیز زن در میان اعراب جاهلی اشاره فرموده و آنان را به سبب داشتن چنین عقیده و اخلاقی نکوهش کرده است

0 0
ترانه زندگی 1 تمام شده

ترانه زندگی

۱۷ آذر ۱۴۰۲

ترانه ای از زندگی . ترانه ای با وجود زشتی و زیبایی ها . ترانه ای ، با حس شکشت و پیروزی

0 0 157
میدانست 0 در حال تایپ

میدانست

۱۵ آذر ۱۴۰۲

گفتم چند دقیقه ای اینجا بنشین و مرا در آغوش بکش به چشمان همچون آسمان شب او خیره شدم و فراموش کردم هر آنچه هست و نیست را آواز عشق وجودم را در برگرفت میدانست کارم از آغوش گذشته ؛ دلم میخواست مرا همچون ساز مرا مینواخت و در هرم نفس هایش آرام بگیرم میدانست ولی... چشمان پر تمنای مرا ندید ... با جان خسته و رنجورم زمزمه کردم من حتی اگر بدانم تو را ندارم حتی اگر براورده نشوی باز هم تو را آرزو میکنم:)

0 0
پادشاه خودخواه 0 در حال تایپ

پادشاه خودخواه

۱۵ آذر ۱۴۰۲

داستانی برای سرگرمی

0 0
عاشقِ مادربزرگ 1 در حال تایپ

عاشقِ مادربزرگ

۹ آذر ۱۴۰۲

چه اتفاقی می افتد وقتی دو نفر از ته قلب عاشق هم باشند...

0 0 1.1 K
جایی بر فراز شهر 1 تمام شده

جایی بر فراز شهر

۴ آذر ۱۴۰۲

حس غریبی دارد؛ اینکه آن طور دیوانه وار دلرحم باشی و در عین حال، بتوانی مرگ یک ماهی را با چشمانی تاریک و خالی از احساس تماشا کنی.

1 6 970
شکست قلم 4 تمام شده

شکست قلم

۳ آذر ۱۴۰۲

همیشه گفته میشود که داستان ها دارای فضا و دنیای خاص خود هستند ، از داستان های عاشقانه گرفته تا داستان های ترسناک و ...،از داستان های کوتاه گرفته تا رمان های بلند . اما یک چیز در همه آنها مشترک است 《آنها واقعی نیستند ! 》 اما چه میشود اگر یک نویسنده با چیزی که نوشته است روبه رو شود ؟

0 1 2.2 K
آروا 0 تمام شده

آروا

۳ آذر ۱۴۰۲

دل خوشی کم نیست دیده ها نابیناست...! و من چه میدانستم که از دیده محرومم؟! اما میدانی همین برای من نابینا کافی بود همین که میدانستم تنت درد تنم را دارد نه میل تنم را ... همین که با تو به فردوس میرفتم و به معراج می رسیدم... همین که با تو متولد شدم و شکل میگرفتم همین که میدانم در روزگار واپسین من کنار تو از شکل می افتم و می میرم همین برایم کافی بود محبوب من میبینمت خاموشی ولی به خدایم سوگند اینها نمیدانند عشق چیست و به جای خالی تو میگویند تنهایی! قلبم همچون صدف است که تو در میان آن پنهانی...از یاد مبر که دوستت دارم

1 0
زندگینامه مختوم قلی فراغی 1 در حال تایپ

زندگینامه مختوم قلی فراغی

۲۹ آبان ۱۴۰۲

زندگینامه مختوم قلی فراغی است که همه زندگیش نوشته شده است

3 2 1.1 K
داستان شاه و باز 1 در حال تایپ

داستان شاه و باز

۲۸ آبان ۱۴۰۲

روزی روزگاری پادشاهی بوده است پادشاه باز داشت باز یعنی شاهین پادشاه با شاهین برای شکار با خدمتکارانش ازقصر به طرف جنگل رفت پادشاه در جنگل آهویی را دید وبا اسبش سریع تاخت و خدمتکارانش خیلی عقب موندن وبعد خسته و بدون آب بود وچشمه ای از کوه می چکید وقتی باضرفی خواست آب بنوشد ام شاهین آب توی ضرف را می ریخت و پادشاه آزرده بود وبعد شاهین را برزمین کوبید و هلاک کرد وقتی که رکابدار شاه رسید «باز»را کشته دید از شاه پرسید چه شده است اوگفت:تشنه است وخسته «پادشاه»گفت:از بالای کوه آبی بیاور رکابدار وقتی سرچشمه رسید اژدهایی مرده دیدکه از دهانش زهر میچکید وبه شاه این غذیه را گفت:شاه پشیمون بود اما پشیمانی هیچ چیز را حل نمی کرد. پایان نویسنده:مسعود روزگرد

2 0 4
زیبای یوسف 27 تمام شده

زیبای یوسف

۲۶ آبان ۱۴۰۲

نویسنده: آلباتروس "جلد دوم در بند زلیخا" همتا به دنبال دستگیری شاهین ناخودآگاه وارد ماجرایی مرموزتر می‌شود. زمانی که تنها چند ساعت دیگر تا دستگیری سایه‌های شب باقی مانده بود، همتا متوجه معمای خالکوبی می‌شود؛ ولی دیر چون ناگهان اتفاقی می‌افتد که سرنوشت همه‌شان را ظاهراً به نقطه پایان می‌رساند؛ اما... ! حال با گذشت هشت ماه پلیس دوباره متوجه نشانه‌هایی از تیم سایه‌های شب می‌شود!

0 0 113.4 K
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.