ژانر
جستجو در عناوین
تعداد کلمات
مرتب سازی براساس
فقط تمام شده ها
فقط داستان های در حال تایپ
سرنوشت را چه کسی می‌نویسد؟ عشق… یا انتخاب‌های ما؟ 1 در حال تایپ

سرنوشت را چه کسی می‌نویسد؟ عشق… یا انتخاب‌های ما؟

۱۰ بهمن ۱۴۰۳

نامه‌ای که ایزابلا نوشته، تنها یک یادگاری از گذشته نیست؛ بلکه پازلی است که می‌تواند سرنوشت را به چالش بکشد. در این نامه، سوالی بزرگ مطرح می‌شود: آیا ایزابلا به تقدیر ایمان داشت، یا این‌که خود و معشوقش با دستانشان مسیر عشقشان را از میان هزاران انتخاب سخت و پیچیده رقم زدند؟ حالا، پس از سال‌ها، این نامه چگونه مسیرش را دوباره یافته و همچون نقشه‌ای فراموش‌شده، دوباره به دست کسی می‌رسد. آیا این تقدیر بود که آن را بازگرداند، یا تنها خواسته‌های ناخودآگاه روح‌هایی که هنوز درگیر "چه می‌شد اگر…" هستند؟ بخشی از نامه: "...عشق ما نه تقدیر بود، نه تصادف. ما خود آن را انتخاب کردیم... حتی زمانی که می‌دانستیم پایانش درد است!" حالا، پس از سال‌ها، این کلمات همچنان سوال‌هایی بی‌پاسخ را در ذهن دانون می‌کارد. آیا دوباره لمس این کلمات یعنی بازیِ سرنوشت و تکرار همان مسیر گذشته است، یا فرصتی است برای اصلاح اشتباهات و تغییر آنچه از دست رفته؟ اگر عشقشان از پیش نوشته شده بود، پس چرا درد فراموشی هنوز مانند خنجری در قلبشان فرو می‌رود؟ و اگر سرنوشت تنها ساخته ذهن انسان‌هاست، پس چرا ندای ایزابلا، پس از این همه سال، همچنان از اعماق زمان به گوشش می‌رسید؟ هشدار: این داستان را تنها در صورتی بخوانید که جرات دارید به دو پرسش اساسی پاسخ دهید: 1. آیا اتفاقات زندگی بخشی از سرنوشت از پیش تعیین‌شده ما هستند یا ما آن را از اعماق ناخودآگاه خود فرامیخوانیم؟ 2. آیا عشق واقعی آزادی است که انسان‌ها در انتخاب‌های خود می‌سازند، یا زنجیری است که تقدیر برایشان رقم زده؟

0 0 1.8 K
آبان دخت 2 در حال تایپ

آبان دخت

۱۰ بهمن ۱۴۰۳

آبان دخت فقط اولش یه داستان کوتاه داره

0 4 2.4 K
بار غم 0 در حال تایپ

بار غم

۱۰ بهمن ۱۴۰۳

بار غمی به همراه دارم که میدانم و میتوانم آن را زمین بگذارم ، ولی نمیخواهم ... شاید تا ابد و دهر ادامه یابد ...

0 0 0
درخت بید مجنون ? 2 در حال تایپ

درخت بید مجنون ?

۱۰ بهمن ۱۴۰۳

درخت بید مجنون ? درخت بید مجنون، درختی است که هیچ‌گاه به عشق خود نرسید، اما در دل شب‌های تاریک و روزهای بی‌صدا، شاهد هزاران دلشکسته و رازهای نهفته بود. شاخه‌های خمیده‌اش که به آرامی در باد می‌رقصند، انگار هر لحظه در حال نجوا با باد هستند، گویی می‌خواهند گوش بسپارند به سکوت قلب‌های عاشقانی که در سایه‌اش پناه می‌گیرند. برگ‌های نرم و لطیف این درخت، همچون دست‌های مهربانی هستند که در لحظات تاریکی، برای در آغوش گرفتن دل‌هایی که به عشقشان بی‌پناه شده‌اند، به سویشان دراز می‌شوند. ویلیام و آیانا، دو قلب که در دنیای پر از هیاهو و قضاوت‌های بی‌پایان، تنها به هم اعتماد دارند، تصمیم می‌گیرند که داستان عاشقانه‌شان را زیر همین درخت بنویسند. جایی که هیچ‌کس جز خودشان و درخت، شاهد افسانه‌ای می‌شوند که در دل شب‌ها و روزهای بی‌سر و صدا، درخت بید با تمام شکوهش نگاهشان می‌کند. این درخت، هرچند خود به عشق نرسید، اما به آن‌ها فرصتی می‌دهد که در سکوت و آرامش، در کنار هم باشند. جایی دور از همه نگاه‌ها، جایی که در آن نمی‌خواهند چیزی جز عشقشان باشد. درخت بید مجنون، همچون گواهی از عشق‌های ناتمام، به ویلیام و آیانا اجازه می‌دهد که تنها برای لحظاتی کوتاه، بدون ترس از قضاوت، در دل یکدیگر غرق شوند و احساسات خود را در آغوش هم بریزند. زیر سایه‌ی این درخت، تنها عشق وجود دارد. لحظه‌های خاموش و پر از معنا که در آن‌ها هیچ چیزی جز احساسات بی‌کلام دو انسان که در این دنیا تنها به یکدیگر وابسته‌اند، مهم نیست.

1 0 4.3 K
کوله بار غم 4 در حال تایپ

کوله بار غم

۱۰ بهمن ۱۴۰۳

کوله پشتی پر از غمی به همراه دارم که نمیدانم و نمیتوانم آن را زمین بگذارم ... شاید تا ابد و دهر ادامه یابد ...

0 2 1.1 K
دختر مافیا 1 در حال تایپ

دختر مافیا

۳ بهمن ۱۴۰۳

دختری در شهر کوچکی زندگی می‌کرد و یک شیرینی فروشی کوچکی داشت او برای تامین خرج زندگی خودش و مادرش دائم تلاش می‌کرد که روزی ۳ مرد پیداشون میشه و...

0 0 188
گم شده 4 در حال تایپ

گم شده

۲ بهمن ۱۴۰۳

سواره ای میتازد ؛ از میان کوهستان و کاج ها و چهره ها ... به دنبال خورشید میگردد

5 9 10.4 K
آبان دخت 0 در حال تایپ

آبان دخت

۱ بهمن ۱۴۰۳

اسم این کتاب آبان دخت هست ولی داستان های کوتاه با ژانر های مختلف هست امیدوارم لذت ببرید Sarah Smith

0 0 0
زمان خواب 1 تمام شده

زمان خواب

۱ بهمن ۱۴۰۳

درام تراژدی زمان خواب نگاهی به معضلی اجتماعی دارد که زندگی و حق داشتن زندگی را در معرض تهدید می بیند .

0 2 556
بعدها فهمیدم که... 2 تمام شده

بعدها فهمیدم که...

۳۰ دی ۱۴۰۳

+برای خداحافظی آماده‌ام. برای خداحافظی با دنیایی که متعلق به آن نیستم. برای خداحافظی با دنیایی که آدم‌هایش، هرچقدر هم که تلاش کنی تو را نمی‌پذیرند. با این حال؛ قبل از رفتن امشب، مثل همیشه پشت در اتاقشان در راهرو می‌نشینم. حتی اگر یک نفر به من لبخندی بزند... نه... حتی اگر یک نفر فقط من را ببیند و متوجه حضورم شود؛ می‌مانم... (احتمال داره به زودی پاکش کنم... نمی‌دونم...)

0 3 4.2 K
طالع شوم 0 در حال تایپ

طالع شوم

۲۸ دی ۱۴۰۳

در موردی پسری به اسم آرین هست که عشقش بهش خیانت می‌کنه و با یک مرد پولدار ازدواج میکند و بعد از اون دختر ، زندگی آرین کلی تغییر میکند.

0 0 0
دو سال تمام شد ، دیدارت تا قیامت ای ... 1 در حال تایپ

دو سال تمام شد ، دیدارت تا قیامت ای ...

۲۷ دی ۱۴۰۳

فکر میکردم منتظرم میماند ... حالا او فکر میکند بخاطرش زندگی ام را تباه میکنم ...

1 0 252
دنیا هیچ وقت با تو عادلانه رفتار نمیکند! 1 تمام شده

دنیا هیچ وقت با تو عادلانه رفتار نمیکند!

۲۶ دی ۱۴۰۳

دنیا هیچ وقت با تو مهربان نخواهد بود...!

2 4 851
غیرمعمولی‌ترین معمولی دنیا 2 تمام شده

غیرمعمولی‌ترین معمولی دنیا

۱۶ دی ۱۴۰۳

...کوچیک بودم. خیلییی کوچیک! اونقدری که هر حرفی مامانم بهم می‌زد رو به سادگی باور می‌کردم. مثلا بهم می‌گفت اگه کارهای بد بکنم خدا سنگم می‌کنه! کوچیک بودم. خیلییی کوچیک؛ ولی کاملا یادم میاد. یادم میاد که چطور با گریه به مامانم گفتم:«ماماااان! توروخدا به خدا بگو لیان دیگه دروغ نمی‌گه... قول می‌دم مامان! قول می‌دم دیگه وقتی تو نیستی یواشکی نرم توی کوچه بازی کنم... توروخدا بهش بگو اشتباه کردم...» یادم میاد که مامان بیست دقیقه تموم سعی کرد آرومم کنه. یادم میاد که چطور ترسیده بود و سعی می‌کرد ازم حرف بکشه و بفهمه چی منو اینقدر ترسونده! یادم میاد که وقتی بهش گفتم خدا داره سنگم می‌کنه چطور اول با قیافه گنگ نگاهم کرد؛ بعد به سادگی من خندید؛ گفت که همه اون چیزها رو الکی گفته و بغلم کرد. اما وقتی از درد جیغ کشیدم خنده‌ش قطع شد و ازم فاصله گرفت. یادم میاد که که چطور وحشت کرد ولی سعی کرد ترسش رو پنهان کنه؛ وقتی که متوجه شد من واقعا نمی‌تونم گردنم رو به چپ و راست بچرخونم؛ انگار که توی یه قالب یخ گیر کرده باشه! وقتی که؛ اون برجستگی‌های عجیب رو پشت گردنم دید و... در این قسمت از ویژه‌نامه صوتی فاژپلاس؛ روایت دختری مبتلا به FOP را می‌شنوید که برای امرار معاش، در عجیب‌ترین و مخوف‌ترین بوتیک شهر کار می‌کند. اما نه به‌عنوان فروشنده یا حسابدار؛ بلکه به‌عنوان بهترین مدل مانکن انسانیِ آنجا! لیان؛ دختری معمولی است که شاید استعداد درخشانی در بازیگری نداشته باشد، اما دست کم؛ روز به روز به مانکن‌ها و مجسمه‌ها شبیه‌تر می‌شود...

0 11 5.3 K
سرنوشت یاماماتو 1 در حال تایپ

سرنوشت یاماماتو

۱۰ دی ۱۴۰۳

داستان درباره کودکی ۱۴ ساله است که به دلیل بیماری پدرش و برای تهیه غذا به دریا میزند تا ماهیگیری کند. از همین‌ جا ماجراجویی این کودک شروع می‌شود و ما شاهد سرنوشت عجیب و تلخ او هستیم.

0 0 1.6 K
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.