ژانر
جستجو در عناوین
تعداد کلمات
مرتب سازی براساس
فقط تمام شده ها
فقط داستان های در حال تایپ
مرگ بیهوده 2 تمام شده

مرگ بیهوده

۴ خرداد ۱۴۰۳

پسر بچه فقیری که به عنوان قاتل دختر یکی از ثروتمندترین افراد شهر تشخیص داده میشود با الهام از زندگی جورج جونیوس استینی جونیور (George Junius Stinney Jr)

0 0 1.3 K
اخم شیرین 0 تمام شده

اخم شیرین

۴ خرداد ۱۴۰۳

به خودم امدم انگار تویی در من بود تمامم وقف چشمان مستش گویی که در ان چشمان سیه معجزه دارد هر چه در این کوی گشتم و گذر کردم نبود همچون چشمانش اهل دلی فریاد کشیدم بیهوده نگردید در این کوی او طرز چشمانش را دیگری ندارد بودنت خوب ترین حادثه کهکشان از همان روز که باختم تمامم را

0 0
مه در جنگل ریون وود: بخش اول 19 تمام شده

مه در جنگل ریون وود: بخش اول

۲ خرداد ۱۴۰۳

هر وقت به آن روز فکر میکنم، هم غمگین میشوم و هم خوشحال! البته، هنوز هم شک دارم که آن اتفاقات واقعی باشند. شما هم اگر جای من بودید، همین فکر را میکردید. آخر چطور میشود که وارد یک جنگل بسیار کوچک شوید اما پایانی برایش نبینید؟ چطور میشود سر از شهری درآورید که وجود خارجی ندارد؟ چطور میتوانید با این موضوع کنار بیایید که به عقب برگشته اید؟

0 0 9 K
جعبه های چوبی 1 تمام شده

جعبه های چوبی

۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

در دنیایی که تاریکی راهنماتر از روشنایی باشد، آب و آتش عاشق یکدیگر میشوند.

1 4 867
فرمانده ی زامبی ها 1 تمام شده

فرمانده ی زامبی ها

۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

داستان ۴ دوست که در کشوری گیر افتاده اند که تمام مردم در انجا زامبی شده بودند

0 0 260
همین یک ساعت پیش ... 1 تمام شده

همین یک ساعت پیش ...

۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

عاشقانه ای در میان جنگ ...

0 0 806
انتقام از جنس چوب 1 تمام شده

انتقام از جنس چوب

۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

همینجور که بدنش رو گرفته بود ،سرش رو به میله ها می‌کوباند. نمیتونست زبان باز کند و بگوید بخاطر چه گناهی مستحق این رفتار بود!

1 0 586
خون‌خواه 1 تمام شده

خون‌خواه

۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

شخص تازه وارد بعد از اینکه در جای مناسب قرار میگیرد تنها چند ثانیه صبر میکند و موقعیت را میسنجد و وقتی مطمئن میشود که توانایی انجام خواسته اش را دارد با دست چپ کلاه را از روی سرش برداشته و همزمان کلت کمری برتایی که همراه خودش آورده را با دست راست از جیب پالتو بیرون می‌آورد و دو گلوله از پشت به کلاوس شلیک میکند، چند قدم نزدیکتر میشود و پنج گلوله دیگر هم در سر و کتف و بدن او خالی میکند، بدن بی جان کلاوس پس از اصابت گلوله ها بخاطر دست تکیه گاهش روی سکوی جایگاه متهمین کمی به جلو خم شد و گلوله های بعدی که بهش اصابت کرد او را به جلو هول داد سنگینی بدنش باعث شد دوباره برگرده به عقب، زانوهاش خم بشه و به سمت زمین سقوط کنه چانه کلاوس به شدت به جای تکیه گاه جلوی جایگاه برخورد کرد که صدای بهم خوردن دندان هاش تا رودخانه تراوه رفت، برخورد چانه کلاوس باعث شد سرش به سمت عقب بیاد و زانوهاش به زمین برخورد میکنه و به پشت روی زمین بیافته خون کلاوس دورتادور جایگاه متهمین رو رنگین کرده.

0 0 3 K
لوکا۲:پروانه ای درون چشمان لوکا 1 تمام شده

لوکا۲:پروانه ای درون چشمان لوکا

۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

این داستان درباره پسرکی به اسم "لوکا"ست از روزی که چشم به دنیا باز کرد ...نه از روزی،که بدنیا اومد نتونست چشم به دنیا باز کنه متاسفانه لوکا تنها پسر "خانواده مگ " کور متولد شد بود!

3 4 877
ارغوانم 10 تمام شده

ارغوانم

۲۳ فروردین ۱۴۰۳

ارغوانم چشم هایت مرا شیفته خود کرده است:)

0 0 799
دزدی ممنوع 1 تمام شده

دزدی ممنوع

۲۳ فروردین ۱۴۰۳

خیلی وقت هست که یاد گرفتم وقتی کسی خیلی خوب است حتما یک نقشه‌ی پلیدی دارد...

0 0 203
داستان معدنی فانتزی کوهیار و دنا 0 تمام شده

داستان معدنی فانتزی کوهیار و دنا

۲۲ فروردین ۱۴۰۳

در دل کوه های سرافراز که گویی آسمان را در آغوش کشیده اند، جایی که فلک و خاک در پیوندی ازلی آرمیده اند، جوانی پرشور به نام کوهیار، در یکی از رگ های طلایی زمین کار میکرد. او با عشقی سرشار و اشتیاقی بی پایان، هر روز به درون معدن می شتافت تا با رنج بسیار، گوهرهای ناب را از آغوش سنگین ماگما بیرون کشد. در همان نزدیکی، زیبایی گلبرگ به نام دنا، در روستایی کوچک که در دامان کوهسار آرمیده بود، زندگی می کرد. دنا عاشق طبیعت بکر و زمین مادری بود. در هر فرصتی، به دامنه های سربلند می رفت تا از جلوه های زیبایی آن لذت برد و با دستانی که عطر مهربانی را می پراکند، نمونه هایی از سنگ ها و کانی های رنگارنگ را جمع آوری می کرد. او از این گنجینه های طبیعی، گردنبندها و دستبندهای زیبا می ساخت و با سود اندکی به مردمان روستای خود می فروخت. روزی، آمد که کوهیار پس از ساعت دراز کار، از معدن بیرون تا اقامتی کوتاه داشته باشد، در میانه راه، دنا را دید که جمع آوری سنگ های درخشان و رنگارنگ از روی زمین بود. نگاهشان برای لحظه ای در هم گره خورد، اما اتفاقی عجیب رخ داد. سنگها پای دنا شروع به لرزیدن کردند و از زمین بلند شدند. سنگ ها در هوا شناور شدند. و شکل یک موجود عجیب را بردند. این موجود سنگی به سمت داخل کوهیار حرکت کرد و او را به یک غار مرموز کشاند. کوهیار در آن غار گیج و سرگردان بود. دیوارهای غار از سنگ های رنگارنگ و درخشان شده بود. صدا، یک صدای رعدآسا از اعماق غار شنیده شد: تو که گوهرهای زمین را می ربایی، باید به سزای اعمالت برسی! امید از ترس خشکش زده بود. دنا که شاهد این صحنه بود، بدون درنگ به دنبال کوهیار به داخل غار رفت. او ...

0 0
چاقوی دسته طلایی 1 تمام شده

چاقوی دسته طلایی

۱۸ فروردین ۱۴۰۳

جنازه ی مَردی که چاقوی دسته طلایی درون شکمش است روی زمین است. مامور پلیس مهربان به جنازه خیره شده که مامور پلیس سنگ‌دل به همراه پسر جوونی که دستانش با دستبند بسته شده وارد خانه می‌شود.

0 0 553
اِلین و خانه متروکه 1 تمام شده

اِلین و خانه متروکه

۱۶ فروردین ۱۴۰۳

داستان دختری که با خانواده اش به خانه متروکه ای میروند که روح واجنه در ان زندگی میکنند و ان دختر برای خلاص شدن از انها باید طلسم ان خانه را بشکنند که در این راه خطرناک به یک...

0 1 6.1 K
جوخه همیشه شادی 1 تمام شده

جوخه همیشه شادی

۲۸ اسفند ۱۴۰۲

مدرسه ای شبانه که در خود دانش آموزانی دارد که خود را جوخه همیشه شادی می نامند و تا جای ممکن شیطنت کرده و معلمان را به ستوه می آورند.

0 0 1.3 K
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.