ژانر
جستجو در عناوین
تعداد کلمات
مرتب سازی براساس
فقط تمام شده ها
فقط داستان های در حال تایپ
آزمایش واکنش های پسران دوقلو 1 در حال تایپ

آزمایش واکنش های پسران دوقلو

۱۹ شهریور ۱۴۰۲

دکتر هنری جونز تصمیم گرفت روی آن پسران دوقلو آزمایشی عجیب انجام دهد هنری جونز سعی داشت بفهمه اگر پسران دو قلو در محیط و شرایط کاملا مساوی برابر بزرگ بشوند رفتار گفتارشون کاملا هم زمان و مشابه هست...

0 2 151
خواب یا بیدار تناسخ یا مرگ 2 در حال تایپ

خواب یا بیدار تناسخ یا مرگ

۱۹ شهریور ۱۴۰۲

یکروز که در حال خوابیدن بودم صدای کوچیکی از حیاط خونه میومد میدونستم میخاست منو بکشونه بیرون ولی من نمیرفتم پتو رو دور خودم کشیدم از ترس نمیدونستم چیکار کنم میخاستم بخوابم ولی نمیشد بزور هم که شده بود خودمو زدم بخاب داشت خابم میگرفت یه یچیزی رو احساس کردم حس کردم یکی داره منو خفه میکنه صدام در نمیومد بدنم تکون نمیخورد هرچی داد میزدم صدام نمیومد احساس کردم دارم میمیرم یهو همچی سیاه شد و انگار مرده بودم ولی بعد چن ساعت که بیدار شده بودم گفتم وای اینجا کجاست شاید تو یه دنیای دیگه بودم حس میکردم مردم شاید این یه خابه یا شاید تموم شده زندگیم ولی نه اشتباه میکردم من اون شب مرده بودم و تناسخ پیدا کرده بودم به یه دنیای تخیلی و جادویی من که عاشق جادو و این چیزا بودم تو زندگی قبلیم هروز مانگا میخوندم انیمه میدیدم و ارزو میکردم که وارد همچنین جایی بشم ولی بخش ترسناکش اینجا بود که همون چیزی که منو کشت توی این دنیا هم دنبالم میگشت وقتی اینو فهمیدم از ترس پاهام حرکت نمیکرد باز اون امده بود که منو بکشه وقتی توی اتاق توی یه جایی که حتی اسمشو نمیدونستم نشسته بودم صدای عجیبی شنیدم یکی داشت وارد خونه میشد باز اون یارو بود؟از ترس داد میزدم گریه میکردم نمیخاستم بمیرم اگه میمردم باز چیمیشد تناسخ پیدا میکردم یا کلا میمردم؟وقتی داشت وارد اتاق میشد من فقط نگاه میکردم هیچ کاری ازم برنمیومد با سرعت نزدیکم شد با چهره ای شیطانی که من حتی فکرشم نمیکردم بدنش مثل انسان نبود کاملا سیاه بود شمشیر بزرگ سفیدی رو درورد و مطمعنم میخاست منو بکشه وقتی شمشیر نزدیک بدنم شد یه نوری ظاهر شد یه انسان خیلی قوی شاید ...

0 0 8
یک بازی ساده 1 در حال تایپ

یک بازی ساده

۱۸ شهریور ۱۴۰۲

یک داستان ترسناک. امیدوارم از این داستان لذت ببرید

0 0 342
افسانه الهیات 1 در حال تایپ

افسانه الهیات

۱۵ شهریور ۱۴۰۲

افسانه الهیات ، روایت گر داستان آفرینش جهان و خلق گونه ها و جهان های مختلف توسط ارالیل آیناراگ و داستان های پیرامون آن در 4 دوران و پیش از آن است. این داستان زمان صلح است ، زمانی که خدایان هنوز وجود داشتند ، تایتان ها آزاد بودند ، اژدهایان در آسمان فرمانروانی میکردند ، اِلف ها و اِنت ها زمین را سبز میکردند و شیاطین و فرشتگان با هم نمی جنگیدند... ولی صلح ها پایدار نیست و شعله های جنگ همیشه در انتظار فرصتی هستند تا خود را نشان داده و همه چیز را فرا بگیرند اما همیشه کسانی هم هستند که با آن مقابله کرده و بر آن برتری پیدا کنند ، اما همه باید بدانند که شر هرگز به خاک سپرده نمی شود چون همه چیز باید همیشه در تعادل باشد ، چون اگر تعادل از بین برود ، آشوب برمیخیزد و همه چیز را از بین میبرد و این است افسانه الهیات.

0 0 4.3 K
ققنوس 10 در حال تایپ

ققنوس

۱۲ شهریور ۱۴۰۲

اختراعی از یک جوان که به ضرر میلیون ها انسان تمام شد. جوانی که برای نجات خودش و انسان ها با اختراع خودش همه چیز را تمام کند

6 16 20 K
بعدها فهمیدم که... 2 تمام شده

بعدها فهمیدم که...

۸ شهریور ۱۴۰۲

+برای خداحافظی آماده‌ام. برای خداحافظی با دنیایی که متعلق به آن نیستم. برای خداحافظی با دنیایی که آدم‌هایش، هرچقدر هم که تلاش کنی تو را نمی‌پذیرند. با این حال؛ قبل از رفتن امشب، مثل همیشه پشت در اتاقشان در راهرو می‌نشینم. حتی اگر یک نفر به من لبخندی بزند... نه... حتی اگر یک نفر فقط من را ببیند و متوجه حضورم شود؛ می‌مانم... (احتمال داره به زودی پاکش کنم... نمی‌دونم...)

0 3 4.2 K
افکار یک دوچرخه سوار 0 در حال تایپ

افکار یک دوچرخه سوار

۸ شهریور ۱۴۰۲

افکار مُشتَق یک دوچرخه سوار

0 0
به سمت نور بیا ! 2 تمام شده

به سمت نور بیا !

۸ شهریور ۱۴۰۲

تا حالا درباره عشق های یک طرفه شنیدید ؟ این داستان یکی از اونهارو روایت میکنه ! خون آشام ها به نور خورشید حساس هستند و باعث ضعیف شدن و در نهایت مرگ اونها میشه اما اگه یک خون آشام عاشق خورشید بشود چه اتفاقی میفتد ؟

0 6 1.2 K
هارتموس: ستاره سرخ 2 در حال تایپ

هارتموس: ستاره سرخ

۲ شهریور ۱۴۰۲

رامبل اصلا قصد نداشت قدرت‌های درونش را با نیروی دیگران کامل کند. او فقط می‌خواست با هیولاها مبارزه کند تا مردم را نجات دهد، کاری که پدر مادرش نتوانستند درست انجام بدهند. او ستاره‌ی آتشین را در آسمان شب ملاقات می‌کند و آن را ستاره‌ی شانس خود می‌گذارد. اما ستاره‌ی شانس او زودتر از موعود او را ملاقات می‌کند...

0 0 4.2 K
?پدر جذاب من? 0 تمام شده

?پدر جذاب من?

۲ شهریور ۱۴۰۲

سلام به همگی.اسم این داستانی که قراره برای شما بنویسم(پدر جذاب من)هستش که شخصیت های اصلی مرینت و آدرین هستند. در این داستان پدر و مادر مرینت اون رو ول کردن و گذاشتمش یتیم خونه.آدرین هم پدر و مادرش فوت کردن.مرینت ۱۸ سالشه و آدرین ۲۳سالش هست و هر دو پاریس زندگی می کنند.مرینت شغلی نداره اصلا پولدار نیست،ولی آدرین پولداره و در شرکت گابریل یعنی پدرش کار می کنه شغلش هم مدیر عامل شرکت و مدلینگ هست.بهترین دوست مرینت:آلیا هست که همسن مرینته و دو سالی میشه که از یتیم خونه اومده بیرون چون ی نفر به فرزندخوندگی قبولش کرده و الان هم یک نامزد داره. بهترین دوست آدرین:نینو هستش.نینو پسر پولداریه و آهنگ سازه.تازگیا هم با یک نفر نامزد کرده. خب خب دیگه معرفیه داستانم تموم شده امیدوارم که خوشتون اومده باشه.از پارت بعد هم داستان شروع میشه و اینکه ممکنه داستان یکذره طولانی بشه. اخلاق مرینت:مهربون،دلسوز،لجباز اخلاق آدرین:عصبی،آروم،خشک،بعضی وقتا شوخ طبع،یکم دلسوز ممنون که خوندی داستان:[پدر جذاب من]

0 0
.... 0 در حال تایپ

....

۳۱ مرداد ۱۴۰۲

هنگامی که سیاهی سفیدی را می بلعد و رنگ ها آواز آغاز می خوانند، پسر جوانی بیدار می شود درحالی که لباسش خون آلود است و خاطره ای در ذهنش وجود ندارد. او کیست؟ در اینجا چه می کند؟ و به کجا خواهد رفت؟....

0 0 0
Death vs. Revenge (مرگ در برابر انتقام) 0 در حال تایپ

Death vs. Revenge (مرگ در برابر انتقام)

۲۷ مرداد ۱۴۰۲

تصمیم گرفتن بین دو گزینه همیشه سخت نیست. تو یا اونقدر ضعیفی که خودت رو از بین ببری، یا اونقدر قوی تا کسایی که از بین بردنت رو از بین ببری! یه نکته کوتاه: تمامی این داستان،غیر واقعی بوده و هرگونه تشابه اسمی، غیرعمد صورت گرفته. محدوده سنی این داستان به دلیل عوامل حساس (اعم از خودکشی، انتقام، رفتار خشونت‌آمیز و...) از ۱۸ تا ۲۵ سال تعیین شده. در صورتی که افراد به درک کامل در رابطه با داستان و داستان نویسی رسیده باشند، این محدوده سنی بی اهمیت خواهد بود.

1 0 0
عشق بی رحم 0 تمام شده

عشق بی رحم

۲۱ مرداد ۱۴۰۲

رمان عشق بی رحم شب عروسی مرینت و آدرین مرینت دوست نداشت با آدرین ازدواج کنه ولی آدرین اون رو مجبور کرد که باهاش ازدواج کنه آقا گفت: مرینت دوپنگ چنگ شما را به عقد داعم آدرین آگرست در بیا ورم املی: عروس رفته گلاب بیاره آقا دوباره گفت: مرینت دوپنگ چنگ شما را به عقد داعم آدرین آگرست دربیاورم کلویی عروس رفته گل بچینه آقا گفت: مرینت دوپنگ چنگ شما رو به عقد داعم آدرین آگرست دربیاورم مرینت:.... ب...... ب...... ب...... بله آخر شب بود مرینت رفت تو ماشین آدرین آدرین داشت با مامان بابا ی مرینت حرف میزد آدرین یه قاتل بی رحم بود اما مرینت نمیدونست آدرین مامان بابا مرینت رو کشته بود روبات جای اونا گذاشته بود آدرین اومد پایین و پیش مرینت نشست مامان بابا ی مرینت از مرینت خداحافظی کردن مرینت با آدرین به خونه ش رفت ولی مرینت آدرین رو دوست نداشت ولی به خاطر مادر و پدر روباتش مجبور بود

0 0
 دختر دایی شیطون من 0 در حال تایپ

دختر دایی شیطون من

۲۱ مرداد ۱۴۰۲

امیر پسر مغروری که از دختر ها خوشش نمیاد و به اصرار دوستش با دختری آشنا می‌شود که......... آوا دختر دایی امیر دختری شیطون و لجباز که دختری ساده است یک روز توی خیابون سه تا پسر میافته دنبالش و............

0 0 0
مرینت 0 تمام شده

مرینت

۲۱ مرداد ۱۴۰۲

?رمان مرینت آدرین ?‍⬛️ پارت 1 تیکی: مرینت مرینت بیدار شو روز اول کلاس نمیخوای که دیر برسی پاشو پاشو دیگه اه مرینت: ای وای تیکی دیرم شد باید برم لباس هام رو بپوشم باید مسواک بزنم وای وای وای وای آلیا: سلام مرینت پی چرا انقدر دیر کردی ها مرینت: خواب موندم آلیا: مرینت کتاب ریاضی ت رو دربیار مرینت: واااااااااااااااااااااااااااای کتاب ریاضیم رو نیاوردم آلیا: خاک تو سرت احمق ???? الان میخوای چی کار کنی مرینت معلم: مرینت کتابت رو در بیار مرینت: خانم نیاوردم ☹️☹️ معلم: امروز دیر کردی کتابتم نیاوردی برو پیش مدیر همین الان? مرینت: چشم خانم ? آدرین: چرا مرینت رفت دفتر نینو مرینت تو ذهنش: چرا باید این معلم و مدیر عنتر به من دستور بدن ?? رفت به دفتر مدیر و وقتی داشت به کلاس برمی گشت یهو یه پروانه سیا جلوش زاهر شد و تو ی کیف مرینت رفت مرینت وقتی داشت شرور می شد آدرین: نه مرینت مونارک رو پس بزن مرینت: یهو این پروانه کثافط از کدوم گوری اومد

0 0
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.