مه در جنگل ریون وود: بخش اول

نویسنده: DreamWalker866

۱۱

نجات یافته از مرگ

  درد زیادی داشت. آن موجود، گلویم را رها کرد. داشتم کم کم خون از دست میدادم. نمیتوانستم جک را صدا بزنم. صدایم در نمی آمد. آن موجود رو به رویم ایستاده بود و داشت برای حمله دیگری آماده میشد. اطرافم را نگاه کردم. به طرز عجیبی، چاقویی را در کنارم دیدم. آن را گرفتم. همزمان آن موجود به سمتم پرید. همین که به من رسید، چاقو را در سرش فرو کردم. کمی دست و پا زد اما سرانجام مرد. دیدم که شروع کرد به محو شدن. خیلی عجیب بود. همین که آن موجود کاملا محو شد، دیدم خونی که از دست داده بودم دارد به سمت من برمیگردد. از دستانم بالا آمد و وارد زخم های گلویم شد. در آخر هم زخم ها بسته شدند. در آینه به گردنم نگاه کردم. هیچ نشانه ای از زخم دیده نمیشد. فضای اتاق را بررسی کردم تا شاید از آن اتفاق چیزی به جا مانده باشد اما چیزی پیدا نکردم. انگار هیچ وقت این اتفاق نیافتاده بود. به رخت خواب برگشتم تا بخوابم. این بار واقعا میخواستم بخوابم. به شدت خسته و خواب آلود بودم. دراز کشیدم و چشمانم را بستم. قبل اینکه به خواب بروم، به تنها چیزهایی که فکر میکردم این بود که چرا این اتفاق افتاد، آن موجود چه بود و چرا جک با وجود سر و صداهای تولید شده از خواب بیدار نشد.
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.