جزوه عشق : طلوع عشق
3
51
1
84
از سردی جان زمین باران شدیم
بر نسیم نو بهار مهمان شدیم
بر فراز است دست من هر شب دعا
زین عزیزی را که هم پیمان شدیم
در حلول فصل گل حیران باغ
شاهد رویش یک ریحان شدیم
حسرتم بر لحظه های غربت است
لحظه هایی را که بس گریان شدیم
تو همان لیلای شیرین سخنی
کز طلوع عشق تو خندان شدیم
پیمان عشقی آتشین را بسته ایم
دنیا برو با ما مگو حیران شدیم
**