جزوه عشق : مردم
1
25
1
71
خواهم بروم سوی دیاری که در آن
هیچ نشانی نبود از دل و جان
عاقبت گم بکنم خط نفوس
نروم از پی این مردم باطن چو ددان
گر که من باز کنم پشت به این
تو ننامم نه به آن سنگ سگان
تا ز بس زخم گرفت قلب و تنم
شده ام خسته و رسوا به جهان
هر که خواست حرف زبان فاش بگفت
نه که اندیشه کند عاقبت زخم زبان
عاقبت نیک کنم ریشه حب
چو که این است دوا زخم کلان
بکشم ریشه عشقی به غضب
که شود عاشق یاری ز بدان
**
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳