[اسم: کوروش]
[اسم حقیقی: برگزیدهی آسمان]
[رتبه: بیدار]
[کلمات: شوم، سروین، وانیش، نفیس]
[هسته: نور]
کوروش خواندن توضیحات کلمهی «نفیس» را شروع کرد:
[اسم: نفیس]
[رتبه: کنترل]
[کلمات: آسمان، بلورین، توهم، کوروش]
[نوع: انسان]
[هسته: سیاه]
کوروش در فکر با خود گفت: «چرا اسم من تو کلمات نفیسه؟ دلیلش چی میتونه باشه؟ و چرا توضیحاتش با وانیش متفاوته؟ احتمالاً مربوط به تغییر مراسم پیوند خوردن بهعنوان دوست به منه.»
در کنار اسم کوروش، کلمهی «آسمان» توجهش را به شدت جلب کرد و شروع به خواندن توضیحاتش کرد:
[کلمه: آسمان]
[رتبه: مقدس]
توضیحات: «آسمان به دخترک تنها در شبی تاریک که در کنار قبر مادرش میگریست، برکتی عطا کرد و او را بهعنوان یاور فرزندش انتخاب کرد.»
کوروش با دیدن توضیحات، حالا فهمید که چرا زن بیچهره به او گفته بود جان این دختر را نجات دهد.
[ویژگیها: راهنما، شانس]
راهنما: «آسمان به او در مسیر یافتن فرزندش برکت میدهد تا با فرزندش به سوی نجات آسمان قدم بردارند.»
«نجات؟ یعنی ربطی به خوابی داره که بعد از دیدن برج مرگ دیدم؟ یعنی اون زن در زنجیر، آسمانه؟ به اطلاعات بیشتری نیاز دارم، باید از نفیس بپرسم.»
شانس: «آسمان کلمهی شانس را برای راهنمای فرزندش رام کرد و هدیه داد تا مسیر یافتن و نجات آسمان برای او آسانتر باشد و همواره در هر موقعیت، شانس یار اصلی او خواهد بود.»
کوروش با خود گفت: «کاش این کلمه بخشی از ویژگیهام بود تا مسیر این سرنوشت شومم رو آسونتر کنه. افسوس که حسادت هنوز بخشی از وجودمه.»
کوروش به خواندن ادامه داد:
[کلمه: بلورین]
[رتبه: مستبد]
[نوع: سلاح]
توضیحات: «نفیس پس از کشتن موجودی فاسد در دنیای رویاهاش، این شمشیر را به دست آورد.»
ویژگیها: مستحکم، تغییر
مستحکم: «این شمشیر تا زمانی که صاحبش زنده باشد، نمیشکند.»
تغییر: «این شمشیر میتواند به ارادهی صاحبش تغییر شکل دهد؛ به مانند آبی روان باشد یا به مانند سنگی محکم و سفت.»
کوروش گفت: «چه شمشیر جالبی! پس با کشتن موجودات فاسد هم میشه کلمات به دست آورد. خیلی جالبه.»
به ادامهی توضیحات پرداخت:
[کلمه: توهم]
[رتبه: کنترل]
[نوع: سلاح ذهنی]
توضیحات: «نفیس پس از نبردی مهلک که با یکی از زیردستان دیو روحخوار نسوشجوار داشت، این کلمه را پس از کشتن او دریافت کرد.»
ویژگی: مرگ
مرگ: «در نبرد، افراد ضعیفتر پس از نگاه کردن به چهره یا چشمان، دچار توهم مرگ میشوند.»
کوروش با خود گفت: «پس دلیل گرفتاریم تو توهم مرگ این بود.»
کوروش شروع به خواندن آخرین کلمه که اسم خودش بود کرد:
[اسم: کوروش]
[رتبه: بیدار]
[نوع: انسان]
توضیحات: «نفیس، دختری شجاع بود که همیشه میخواست از انسانها در مقابل موجودات فاسد محافظت کند، اما او پس از دنبال کردن بوی یک حیوان فاسد، به کلبهای سیاه رسید که در آن پسرکی در حال غذا پختن بود. او نمیدانست این پسرک همان فرزند آسمان است. در نهایت، سرنوشت باعث شد که نفیس و کوروش با هم پیوند بخورند.»
کوروش گفت: «سرنوشت؟ اگه زن بیچهره نبود، قطعاً نفیس الان مرده بود.»
ویژگیها: دوست
توضیحات: «هرگونه نفرتی از قلب نفیس بر علیه کوروش برداشته شده. او تا ابد یاور کوروش در سختیهایش است، همانگونه که کوروش موظف است یاور او در سختیهایش باشد.»
دوست: «روح نفیس و کوروش به هم پیوند خورده و درد و رنج آن دو در میان یکدیگر تقسیم میشود. این رنج و زخم شامل هر رنج و زخمی میشود که بر پیکر یا روح آن دو وارد شود.»
کوروش گفت: «پس این پیوند ناگسستنیه و تا مرگ همراه ما دوتاست. من میخواستم اونو بردهی خودم بکنم، اما زن بیچهره بهم گفت که اون راهنمای خوبی میشه. امیدوارم تصمیم عاقلانهای گرفته باشم.»
[هسته: سیاه]
توضیحات: «طلسم هدیهای به تمام انسانها داد؛ آن هستهی سیاه بود تا بتوانند به مقدار تلاششان، قدرتی بینهایت برای مقابله با موجودات فاسد به دست بیارن.»
کوروش گفت: «پس چرا اسم هستهی من نوره؟ امیدوارم بتونم پاسخ این همه سوال پیشآمده رو پیدا کنم.»
بوی غذا در کلبه پیچید و سیاژ بیقرار برای خوردن غذا بود. کوروش در حالی که در فکر بود، غذا را حاضر کرد و آن را بر روی میز گذاشت. سپس برگشت و قابلمهای دیگر گذاشت و شروع به پختن سوپ برای نفیس کرد.
سیاژ و رستم با دهان آبافتاده و با ولع شروع به خوردن غذا کردند.
سیاژ گفت: «گوشت واقعاً یه چیز دیگهست! کوروش، فکر نمیکردم انقدر دستپختت خوب باشه. ناامیدم نکردی.»
رستم بیتفاوت به خوردن ادامه داد. کوروش هم به آرامی، در حالی که به نفیس بیهوششده در تخت نگاه میکرد، غذا خوردن را شروع کرد. سپس سوالی از سیاژ پرسید:
کوروش: «تنها راه قوی شدن، کشتن موجودات فاسده؟ راه سریعتری وجود نداره؟»
سیاژ با دهان پر از غذا گفت: «یه راه سریعتر هست، اما خطر مرگ توش چند برابره و احتمال زنده موندن خیلی کمه.»
کوروش: «اون راه چیه؟»
سیاژ: «اون راه، آزمونهای طلسمه.»
کوروش: «آزمونهای طلسم؟ اونا دیگه چین؟»
سیاژ: «آزمونهای طلسم، دروازههایی هستن که در دنیای رویاهات وجود دارن.»
کوروش: «چجوری میشه پیداشون کرد؟»
سیاژ: «تو پیداشون نمیکنی، اونا تورو پیدا میکنن.»
کوروش: «یعنی چی؟»
سیاژ: «آزمونها معمولاً خودشونو به هرکسی نشون نمیدن، اما بستگی به سطحشونم داره. خیلی کم پیش میاد شخصی با آزمون قدرتشو بیشتر کنه، چون به شدت خطرناکن.»
کوروش: «دروازهها هم مثل کلمات یا قدرت، سطحهای متفاوتی دارن؟»
سیاژ: «آره، هفت سطح متفاوت از دروازهها وجود داره. آزمون اول به انسانهای معمولی کمک میکنه تا تبدیل به یک بیدار بشن. این مدل دروازهها حتی توی دنیای واقعی هم پیدا میشن. آزمون دوم تورو از یه بیدار تبدیل به یک گسترنده میکنه و بعدی کنترلگر و به همین منوال... تا آزمون هفتم. گرچه راجب آزمون هفتم هیچ اطلاعی نیست و فقط چند نوشته از اون در بالای کوه دماوند باقی مونده.»
کوروش: «تو به دماوند رفتی؟ اونجا دروازهی آزادی رو پیدا نکردی؟»
سیاژ: «دروازهی آزادی؟ یه رویا بیشتر نیست. تنها زمانی میتونی اونو فتح کنی که به رتبهی الهی برسی، وگرنه تنها چیزی که در انتظارته مرگه.»
کوروش: «رتبهی الهی؟ چرا؟»
سیاژ: «چون برای رسیدن به دروازهی آزادی، تو باید با موجوداتی دستوپنجه نرم کنی که قدرت یک الهی رو دارن.»
کوروش: «که اینطور.»
سیاژ: «یه نکته یادم رفت بگم؛ زمان در آزمونهای طلسم کاملاً متفاوته.»
کوروش: «از چه لحاظ؟»
سیاژ: «از این لحاظ که هر روز در اینجا، یه سال در دنیای آزمونه.»
کوروش: «یه سال؟ جالبه.»
سیاژ: «به همین دلیله که به چالش کشیدن آزمونها تورو سریعتر قوی میکنه، اما مرگ همیشه در اون دنیا در کمینه.»
کوروش: «با این قدرتم، هنوز به فکر به چالش کشیدن آزمونها نیستم.»
سیاژ: «بایدم نباشی.»
رستم پس از شنیدن این سخنان، کاملاً کنجکاوانه به سیاژ نگاهی انداخت و گفت: «استاد، کی میتونم آزمون دوم رو به چالش بکشم؟»
سیاژ: «هر موقع کوروش بتونه بهم یه ضربه بزنه.»
کوروش با شنیدن این سخن، متعجبانه به سیاژ خیره شد و گفت: «چی؟ چرا پای منو وسط میکشی؟»
سیاژ: «مگه نمیخوای قوی بشی تا بتونی انتقامتو بگیری؟»
رستم: «انتقام؟»
سیاژ: «خودم بعداً بهت میگم.»
رستم: «باشه.»
کوروش: «پس سعی میکنم هرچه زودتر بیش از یه ضربه بهت وارد کنم.»
سیاژ: «از اعتماد به نفست خوشم میاد.»
نفیس چشمانش را باز کرد، در حالی که گونهاش خیس از اشک بود. نفیس در خواب برای اولین بار داشت خاطرات را مرور میکرد؛ آن هم خاطرات کوروش و مرگ خانوادهاش.