انقضای عشقمان : ۳۴

نویسنده: Albatross

دستم رو بالا آوردم.
- نه شیدا نه. این خوب نیست. اگه خاله و عموم به پلیس گزارش بدن، ممکنه اون‌ها از این‌که ما به نقشه‌شون پی بردیم، مطلع بشن و جون لیام به خطر بیوفته!
شیدا مکث کرد و با زاری نالید.
- پس چه غلطی کنیم؟
دو دل بودم؛ ولی گفتم:
- ما رو بازی دادن پس ما هم ادامه می‌دیم.
- چی‌‌چی؟
- می‌گم که خودمون باید درستش کنیم و وقتی یک مدرک پیدا کردیم، اون‌وقت با پلیس در تماس می‌شیم.
شیدا وحشت‌زده جیغ زد.
- چی؟ دیوونه شدی لیدا؟! خب معلومه شدی دیگه، وگرنه این حرف رو نمی‌زدی!
- ما باید انجامش بدیم شیدا!
همون‌طور جیغ زنان گفت:
- آخه با کدوم منطق؟
من هم صدام رو بالا بردم.
- چاره دیگه‌ای هم هست؟ مجبوریم شیدا، می‌فهمی؟ مجبور!
نالید‌.
- آخه دو دختر چی ازشون برمیاد؟ بین یک گله گرگ‌زاده ما دو دختر مثال بره‌ایم. لیدا لطفاً درک کن!
با این‌که خودم هم می‌ترسیدم و استرس داشتم؛ ولی این وسط میونه مرگ و زندگی بود، بحث لیام بود! پسرخاله بی‌معرفتی که چند سال حتی صداش رو نشنیدم.
- ما تنها نیستیم شیدا، خودم هم این‌قدر حالیم می‌شه که تنهایی این راه رو نریم، می‌دونم که نیاز به یک مرد داریم.
شیدا حرصی و کلافه گفت:
- دوست‌ پسر تو رو با خودمون همراه کنیم، یا دوست‌ پسر من رو؟ شیدا کدوم مردی حاضره کمکمون کنه؟ راسته خودش رو بندازه توی چاه؟
نفسی کشیدم و گفتم:
- ببین شیدا، گاهی وقت‌ها مجبوری واسه امنیت از گرگ‌زاده‌ها به خودشون پناه ببری. من الآن بازیچه دست آریام، یعنی این‌که اون هنوز نمی‌دونه من از نقشه‌اش با خبرم و این یک برگ برنده‌ست واسه ما.
- حوصله تحلیل ندارم لیدا، واضح حرفت رو بزن.
- پوف خیلی‌خوب. من طوری عمل می‌کنم که آریا شک نکنه. یعنی در واقع طبق نقشه‌اش عمل می‌کنم؛ اما در اصل، این من هستم که دارم بازیش میدم، خب؟
شیدا سری تکون داد که ادامه دادم.
- ما از طریق آریا وارد جمع خونوادگیشون می‌شیم، از ته توه زندگی‌شون سر در میاریم و دنبال یک مدرک می‌گردیم تا اصلاً بفهمیم این ملوک کیه و چه دشمنی با ما داره؟ فقط، فقط... .
- فقط چی؟
کلافه آهی کشیدم.
- باید لیام رو هم از این نقشه با خبر کنیم.
- خب اون که معلومه، باید انجامش بدیم!
- مشکل این که ارتباط گرفتن با لیام، آسون نیست. ما به یک نفری نیاز داریم که هم کمک دستمون باشه و هم رابط ما با لیام.
- کی مثلاً؟
معنادار نگاهش کردم که تک‌خند حرصی زد.
- حرفش رو هم نزن، اون؟ آخه اون؟ بابا فرود نمی‌تونه شلوارش رو بالا بکشه، بعد بشه... چیش پناهگاه‌مون؟!
- به نظرت کس مطمئن دیگه‌ای هم هست؟!
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.