انقضای عشقمان : ۳۶

نویسنده: Albatross

و چپ‌‌چپ به فرود نگاه کرد که فرود هم آهی کشید و نالید.
- خیلی‌خوب بابا میام!
- باید یک بهونه پیدا کنیم که تو رو هم با خودمون به شیراز ببریم.
فرود بی‌حوصله جوابم رو داد.
- نیازی نیست. دنبال کار می‌گشتم، می‌گم که توی پاسارگاد یک کاری واسه‌‌م جفت‌ و جور شده.
شیدا: پس حله دیگه؟
آهی کشیدم و ابروهام رو بالا فرستادم. به پشتی صندلی تکیه زدم و به فکر فرو رفتم.
از کافی‌شاپ بیرون زدیم و قرار شد فرود با خونواده‌ش صحبت کنه و من و شیدا هم دیگه رسم وداع رو به‌ جا بیاریم.
برای این‌که بهمون شک نکنن، من و شیدا زودتر به شیراز برگشتیم و فرود هم قرار بود دو روز بعد حرکت ما راه بیوفته.
اصلاً مغزمون کشش درس رو نداشت و بی‌خیال دانشگاه شدیم. فوقش این ترم رو می‌افتادیم دیگه.
در شهر پاسارگاد سه نفری داخل مسافر خونه‌ای، اتاق اجاره کردیم. هر کس جدا گونه اتاق تک‌ نفری واسه خودش انتخاب کرد.
تمام این هماهنگی‌ها یک هفته از وقتمون رو گرفت و من باید از یک راه دیگه‌ای با آریا تماس برقرار می‌کردم. یک راهی جدا از درس و دانشگاه که بشه بیشتر باهاش در ارتباط بود.
آریا توی این چند روزِ بارها به من زنگ زد؛ ولی من جوابش رو ندادم چون این‌قدر روی خودم کار نکرده بودم که بتونم در برابرش خودم رو کنترل کنم و ادای عاشق‌ها رو در بیارم. حالا بعداً واسه‌اش یک بهونه‌ای می‌تراشیدم. الآن باید لیام رو می‌دیدیم.
فرود به لیام زنگ زد که می‌خواد ببیندش و از اون‌جایی هم که خیلی عادی با هم حرف می‌زدن، متوجه شدم این فرود مارموز خیلی وقته که با لیام در ارتباطه!
به فرود گفتیم که از ما هیچی نگه و فقط یک قرار آزاد بذاره که لیام هم در جواب خواسته فرود گفت که همسرش یا همون آرام بعد از ظهری خونه‌ش نیست و می‌تونن مجردی داخل خونه‌ش باشن و این برامون خیلی خوب میشد و شانس بزرگی محسوب میشد.
از این‌که قرار بود لیام رو ببینم، فقط حس اضطراب داشتم همین. نه عشقی بود و نه دلتنگی‌ای و اگه پای جونش در میون نبود، اصلاً باهاش در تماس نمی‌شدم.
فرود زنگ واحد رو زد که در باز شد. ضربان قلبم بالا رفته بود. من و شیدا کنار دیوار و در دیدرس زاویه لیام نبودیم.
لیام تا فرود رو دید، سر خوش گفت:
- به سلام، خوش‌ اومدی. بیا تو.
فرود به ما نگاه کرد که لیام با تعجب مسیر نگاه فرود رو دنبال کرد و تا نگاهش به من افتاد، یکه‌ای خورد و قدمی به عقب تلو خورد. خشک، سرد و عادی نگاهش کردم. انگار که یک غریبه رو دیده باشم.
لیام اخم‌هاش یک‌ باره توی هم رفت و رو به فرود گفت:
- فرود داشتیم؟!
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.