داستان روماینی: عشق ظریف : فصل ۳۴

نویسنده: Ronald_Weasley

از زبان راوی:

هرماینی با حیرت به رون نگاه کرد. گفت: رون ، چطوری؟ کِی؟ کی تونستی یه همچین چیزی درست کنی؟》هرماینی در تلاش بود تا جملات واضحی بسازد. زیرا او واقعا در کلمات گمشده بود. رون لبخند زد و گفت: کریسمس مبارک میون. قرار بود فردا بهت بدمش اما نتونستم صبر کنم‌.》هرماینی تلاش کرد تا اشک هایش روی صورتش جاری نشود. او واقعا تحت تاثیر قرار گرفته بود. هیچکس در تمام عمر هرماینی چینین هدیه ای به او نداده بود. او به رون خیره شد و چشمانشان در هم گره خوردند. هرماینی با خیره شدن به چشم های آبی او، لحظه ای خود را گم کرد. آه. چقدر دوست داشت هیمن الان او را ببوسد. رون صاف نشست و به چشمان هرماینی خیره نگاه کرد. گلویش را صاف کرد و گفت: هرماینی. دلیلی وجود داشت که تو رو بوسیدم. هرماینی سکوت کرد و به رون اجازه داد تا ادامه بدهد. رون اعتراف کرد: من تو رو بوسیدم، چون به پسری که عاشقشی حسادت کردم.》هرماینی می خواست بخندد. آن پسر او بود. 
_ رون...》رون حرف او را قطع کرد و ادامه داد: باید یه چیزی بهت بگم.》هرماینی گفت: از کِی؟》رون گفت: پنج ساله.》هرماینی آب دهانش را قورت داد. چه چیزی را از پنج سال پیش می خواست به او بگوید؟ هرماینی گفت: بگو.》رون دوباره در مورد چیزی که می خواست بگوید فکر کرد و دوباره نا مطمئن شد. اگر رون به هرماینی می گفت، انتظار دو چیز را می توانست داشته باشد. یا هرماینی هم همین احساس را داشت، یا باید دور این دوستی را برای همیشه خط می کشید. رون نفس عمیقی کشید و برای چند دقیقه سکوت کرد. بعد عمیقا به هرماینی نگاه کرد. رون داشت همه چیز را به خطر می انداخت و خودش هم می دانست. اما همیتی نمی داد. برایش مهم نبود که دوستی شان را خراب کند. هرماینی باید می دانست که رون چه احساسی به او داشت. رون گفت: دوستت دارم.》چشمان هرماینی تقریبا از جمجمه اش بیرون زد. هرماینی فریاد کشید: چی؟》درست شنیده بود؟ آیا رون گفته بود که او را دوست دارد؟ شاید توهم زده بود. رون تکرار کرد: دوستت دارم‌ هرماینی. من عاشقتم. من از روز اول عاشق تو شدم. فقط طول کشید تا بفهمم. سال پیش فهمیدم چقدر دوستت دارم. من هیچ وقت احساس مهم بودن نکردم‌ اما وقتی با توئم احساس می کنم شکست ناپذیرم‌. هیچکس رو مثل تو دوست ندارم. من عاشق باهوشیتم. من عاشق درخششتم.  من اختیار دوستت دارم‌. من عاشق موها و چشمای قهوه ایتم. من عاشق اون دماغ خوشگلتم که همیشه می خوام اونقدر ببوسمش که از شدت کمبود نفس بمیرم. دوستت دارم وقتی منو رونالد صدا می کنی و توی انجام تکالیفم بهم کمک می کنی. دوستت دارم وقتی داری می خونی و من خوندنت رو قطع می کنم‌. عاشقتم وقتی از دستم عصبانی ای. اما از همه مهم تر، من عاشق قلب مهربون و بزرگتم. هرماینی جین گرنجر. ممکنه دوستی ما با گفتن این حرف ها خراب شه، اما اهمیتی نمی دم‌. نمی تونم اینکه تو ندونی من بهت چه احساسی دارم رو تحمل کنم. پنج ساله که عاشقت شدم‌. باید بدونی که من با همه سلول های بدنم دوستت دارم‌. هرماینی تو بیشتر از یه انسان عادی ای. تو تموم دنیای منی. حتی اگه تو منو دوست نداشته باشی، بدون که همیشه دوستت داشتم و دارم...》حرف رون قطع شد وقتی هرماینی صورتش را گرفت،  لب هایش را به لب های او چسباند و اشتیاق او را بوسید. رون فورا دستانش را دور کمر هرماینی حلقه کرد و او را به خودش نزدیک تر کرد. رون با دستش کمر هرماینی را در جهت بالا و پایین نوازش کرد و هرماینی لرزید. ولی این بار نه بخاطر سرما. هرماینی بعد از اینکه فهمید دارد از کمبود نفس خفه می شود بوسه را قطع کرد. هر دو دستش را روی صورت رون گذاشت و به چشم های آبی اقیانوسی اش خیره شد. هرماینی گفت: منم دوستت دارم.》رون ابروهایش را بالا انداخت و گفت: تو؟ ولی فکر کردم که تو عاشق اون پسر خوش شانسی.》هرماینی خندید و گفت: اون پسر تویی احمق من.》رون لبخندی زد. خم شد و دوباره هرماینی را بوسید. هرماینی گفت: موهای من به طور غیر قابل کنترلی وز نمی شن. فقط بعضی وقت ها وز می شن.》هرماینی سعی کرد از موهایش دفاع کند اما می دانست که حق با رون است. همیشه ده دقیقه طول می کشید تا بتواند موهای محشی اش را به یک دم اسبی خونین تبدیل کند. رون خندید و دستش را در موهای هرماینی فرو برد. رون گفت: اونا وِزَن و خودتم اینو می دونی. ولی من اونارو همین جوری که هستن دوست دارم‌.》هرماینی فقط لبخند زد.  رون خم شد و بوسه بر بینی هرماینی زد. دوباره و دوباره. سپس رون گفت: همیشه دوست داشتم این کار رو انجام بدم‌.》هرماینی خندید و بینی رون را مثل خودش بوسید. هرماینی در حالی که برای خودش آه می کشید، در آغوش رون فرو رفت و سرش را روی سینه ی او گذاشت. رون پتو را دورشان سفت تر پیچید و دست هایش را دور هرماینی حلقه کرد و روی تاب دراز کشیدند. با وجود سرما، هیچ کدام تکان نخوردند‌.
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.