داستان روماینی: عشق ظریف : فصل ۵

نویسنده: Ronald_Weasley

از زبان رون: 

هرماینی در بقیه ی مسیر قطار و حتی در کالسکه تا قلعه ساکت بود. در تمام این مدت حتی یک کلمه هم از زبان او بیرون نیامد. فقط هر از گاهی جینی را در مورد رابطه اش با دین سیجین می کرد اما هرگز با من صحبت نکرد. آیا ربطی به من داشت که گفته بودم کتی بل را همانطور مثل هرماینی را بغل کرده بودم؟ او بعد از تعریف آن قضیه ساکت شده بود. اینطور نیست که در مورد آن قضیه دروغ گفته باشم. اگرچه ممکن است کمی اغراق کرده باشم. ما او را در آغوش گرفتیم. یعنی من با فرد و جورج. ولی من او را به اطراف نچرخانده بودم. آن یک آغوش گرفتن گروهی بود تا یک آغوش دو نفره. من از این متنفرم بودم که جینی من را در آن موقعیت قرار داد. با این حال، جینی حق داشت. من معمولا پسر ها را هم در آغوش نمی گرفتم، چه برسد به دختران. فقط نتوانسته بودم جلوی خودم را بگیرم. وقتی هرماینی را دیدم که با آن هیجان به سمتم می دوید، نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. با هم وارد سالن بزرگ شدیم و همه در جای همیشگی خود نشستیم. به هرماینی نگاه کردم که به غذای خود خیره شده بود. خدایا! او به طرز خیره کننده ای زیبا بود. اصلا چطور ممکن است که یک نفر انقدر زیبا باشد و خودش از آن خبر نداشته باشد؟ مطمئنا هرماینی باید به زیبایی خود پی می برد. چشم های شکلاتی، بینی دکمه ای و گونه های گلگونش، من را روانی خواهند کرد. به نظرم رسید که موهایش نسبت به سال قبل پرپشت تر شده اند. متوجه شدم که یک تک مو روی چشم راستش افتاده بود و تمام تلاشم را کردم تا آن را پشت گوشش نگذارم. آب دهانم را قورت دادم و به این نتیجه رسیدم که بهتر است روی دستانم بشینم تا با وجود میل من کاری انجام ندهند. جینی متوجه این موضوع شد و اخم کرد. ابرو هایش را در هم کشید و گفت: چه بلایی سرت اومده؟》هول شدم و گفتم: اممم، هیچی. فقط... سر... سرده.》جینی قبل از اینکه تمرکزش را روی صحبت های دامبلدور بگذارد، نگاه خنده داری به من انداخت. دامبلدور سخنرانی خود را آغاز کرد. آه عمیقی می کشیدم و برمی گشتم که به هرماینی نگاه کنم. با چشم های شکلاتی اش به چشم های آبی ام خیره شد. او لبخندی ملایم به من زد که قلبم را در گودالی از احساس عشق ذوب کرد. قبل از اینکه چشم هایم را به سمت پروفسور دامبلدور بچرخانم، در پاسخ به او لبخندی زدم. تلاش در گوش دادن به حرف های دامبلدور بی فایده بود زیرا تمام ذهن من روی هرماینی متمرکز شده بود. چقدر لب هایش خوشمزه به نظر می رسیدند.

دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.