داستان روماینی: عشق ظریف : فصل ۱۰

نویسنده: Ronald_Weasley

از زبان رون:

دستانم را تا جایی که می توانستم دور جارو محکم گرفتم و خودم را روی آن بالا کشیدم. تقریبا یک ماه از شروع مدرسه گذشته بود و دیگر زمان امتحان کوییدیج فرا رسیده بود. اتفاقا کورمک من لاگن هم برای رسیدن به پستی که من می خواستم تلاش می کرد. دروازه بانی. او خیلی حرفه ای بود. تمام تلاشم را کردم که مجبورش کنم برای تعقیب کننده شدن امتحان دهد، اما او این کار را نکرد. بدتر از آن، به نظر می رسید که کورمک به شدت به هرماینی علاقه داشت و این باعث ناراحتی من می شد. تا اینجا مک لاگن دوبار مرا شکست داده بود. هر بار شکست خوردن من، قدمی برای رسیدن او به پست دروازه بانی گریفیندور بود. اما من هنوز امیدوار بودم. نه خیلی ولی ناامید نشده بودم. فقط باید کمی تلاش می کردم‌. آهی کشیدم و سرم را به سمت سکوی تماشاچیان برگرداندم. هرماینی برایم دست تکان داد. خوشحال بودم که او برای تماشای امتحانات آمده بود. با دیدنش، کمی حالم بهتر شد. در پاسخ به او دست تکان دادم اما متاسفانه لاوندر بروان درست پشت سر او نشسته بود و فکر کرد دارم برای او دست تکان می دهم‌. لاوندر برایم دست تکان داد و بوسه ای برایم فرستاد. فورا رویم را برگرداندم. خوش شانسی آورده بودم که توانسته بودم چند توپی را که با شتاب به سمت دراوزه می آمدند بگیرم. کتی بل توپی را به سمت دروازه پرتاب کرد. چرخیدم و توپ را گرفتم. جینی با شتاب به سمت مک لاگن پرواز کرد و با تمام قدرت توپ را به سمت دراوزه های او پرتاب کرد. مک لاگن قبل از اینکه دستش را دراز کند و توپ را بگیرد، پوزخندی زد. ناگهان جاروی او به طور ناگهانی به سمت راست متمایل شد و توپی که جینی چند لحظه ی قبل پرتاب کرده بود از دروازه ی سمت چپ عبور کرد. من به اندازه ی او گیج شدم‌ که چه اتفاقی افتاد؟ با این حال، اگر توپ بعدی را می گرفتم، من دروازه بان می شدم. و همین اتفاق هم افتاد.
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.