عزب داستان کوتاهی است که درگیری های فکری جوانی ۲۷ ساله و ...
بابام حاجی بود ، اما من شدم دختر ناخلف ! هجده سالم که بود ...
از زجر کشیدن خسته شده بود و به دنبال یک نور کوچک در تاریکی ...
آیا از گزارش این داستان اطمینان دارید؟
برای "" باید وارد حساب کاربری خود شوید.