بکتاش قفسه سینه چپش را در مشت فشرد. از هنگامی که بیدار شده بود، احساس عجیبی داشت، انگار کسی دستش را با آب خنک خیس کرده سپس با همان خنکها قلب زخمی و داغش را آرام فشرده. در حالی که از درون قصد انقلاب داشت، اندک شاید هم نیمچه اندکی آرام بود؛ ولی نمیتوانست همان را هم به خوبی لمس کند. در عجب حالش بود، زمانی که خودش از درک خود عاجز بود، توقع فهم از بقیه را نداشت. همچنان خیره به حیاط گفت:
- میخوام تنها باشم.
بولوت آهی کشید و با درنگ از اتاق خارج شد.
بکتاش پنجره را باز کرد و دستش را روی لبه دیوار گذاشت، خود را به نسیم سپرد؛ ولی جریان باد او را به گذشته پرت کرد.
《اِنگین سریع سد راه اِبرو شد و با خنده گفت:
- ای بابا، چرا اینجوری میکنی؟ فقط یک_ دو کلوم میخواد باهات حرف بزنه.
اِبرو عصبی گفت:
- خیلی احمقی اِنگین، خیلی! برو کنار میخوام برم.
بکتاش در حالی که به صندلی تکیه زده بود، با آرامش خطاب به اِنگین گفت:
- داداش، اگه میشه ما رو تنها بذار.
اِنگین ناچاراً در حالی که داشت از آنها فاصله میگرفت، گفت:
- اگه کوتاه اومد، بدون خیلی مردی. من این رو میشناسم بابا.
اِبرو با پرخاش صدایش زد که اِنگین خندان به سرعتش افزود.
بکتاش لب باز کرد تا حرفی بزند که اِبرو کیفش را روی میز کوبید و گفت:
- ببین من رو، اِنگین یک احمق به تمام معناست. اینکه چهطور به تو اعتماد کرده؟ به همین حماقتش برمیگرده؛ ولی (انگشت اشارهاش را بالا آورد) کور خوندی اگه خیال کردی میتونی با من هم بازی کنی.
بکتاش با آرامش و لبخندی محو نگاهش میکرد. اِبرو عاصی شده نگاه نفرت بارش را نثارش کرد و کیفش را برداشت، خواست برود که اینبار او مانعش شد.
- نمیخوای با سر و صدات توجه بقیه جلب بشه که؟
اِبرو پوزخندی زد و گفت:
- میدونی برام تا چه حد با ارزشی؟ حرف مردم هم همونقدر برام مهمه، (با غیظ) هیچ کدوم ارزشش رو ندارین!
- خیلی خب، اگه خواهش کنم چی؟
- ... .
- لطفاً! فقط میخوام یک کم با هم حرف بزنیم، بعدش میتونی بری.
- خواهش و دستورت برام مهم نیست. ببین جناب، حد خودت رو بدون. گیریم من کوتاه اومدم که تو رویات هم نمیبینیش، خونوادههامون چی؟ با اونها میخوای چی کار کنی؟
بکتاش هرگز خیالش را هم نمیکرد او اینگونه نسبت به میرها حساسیت نشان دهد. زیر لب زمزمه کرد.
- یک دنده!
- چی؟!
بکتاش گلویش را صاف کرد و گفت:
- اصلاً خودت میدونی دلیل این دعوا، مرافعهها چیه؟
- ... .
- میبینی؟ فقط به اونچه که بقیه گفتن عمل میکنی، حتی دلیل حرفهاشون رو هم نمیدونی.
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳