رمان[ ماه من : پارت ۱۱۰
2
22
1
110
رهام :خدانگهدار
حامی : مراقب خودت باش خدافظ
از خونه زدم بیرون و وارد آسانسور شدم .
واای چرا انقدر قلبم تند تند میزنه ؟!
من چم شده خدایا ؟!
چرا وقتی به حامی نگاه میکنم یا باهاش روبهرو میشم دلم یجوری میشه قلبم تند تند میزنه ؟!
نکنه عاشق شدم ؟ نه بابا امکان نداره حتما مشکل قلبی پیدا کردم برم پیش دکتر قلب .
یعنی من به حامی حسی دارم ؟!
خیلی تو فکر بودم که با صدای باز شدن در آسانسور از فکر در اومدم .
سوار ماشین شدم ده برو که بریم .
سعی میکردم به هیچ چی فکر نکنم و تمرکز کنم رو رانندگی کردنم .