رمان[ ماه من : پارت ۹۴

نویسنده: mlynabkhtyary71

حامی : اره بیا منم تو خونه حوصلم سر میره 
علیرضا: باشه پس من پایینم لباس بپوش بیا 
حامی : الان پایینی 《خنده》
علیرضا: آره بیا 《خنده》
حامی : باشه قطع اومدم 《لبخند》
#نیلماه 
ساعت پنج بود و منم تو کافه منتظر ایسودا بودم .
همینجوری تو فکر بودم که با صدای ایسودا به خودم اومدم .
ایسودا : سلام نیلماه جونم خوبی 《لبخند》
نیلماه: سلام ایسو من خوبم تو چطوری 《لبخند》
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.