رمان[ ماه من : پارت ۴۳

نویسنده: mlynabkhtyary71

حامیم : میشه خانوادم رو ببینم ؟!
نیلماه : چرا که نه ولی قبلش بگم یه چند هفته ای مراعات کن و کنسرت اینا نزار من حوصله ندارم بی خوابی بکشم .
حامیم : چشم 《 خنده 》
وااای خدا قربون اون خنده هات بشم من پسر .
نیلماه : خوب من میرم یه چند روزی مرخصی دارم شما هم فردا مرخص میشی ...و رفتی خونه استراحت مطلق و تکون نمیخوری تا خوب شی 
حامیم : چشم 
نیلماه : خدافظ آقا حامیم
حامیم : خدافظ خانم لجباز 
یه چش غره رفتم بهش که از این کارم خندش گرفت.
رفتم سمت اتاق آقای احمدی که درباره مرخصی باهاش صحبت کنم .
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.