رمان[ ماه من : پارت 2
2
32
1
110
# نیلماه
با صدای آلارم گوشیم پاشدم.
با چشمای خواب الو رفتم سمت دستشویی تا صورتمو بشورم .
همینجوری داشتم میرفتم که خوردم به چیزی که خواب از سرم پروند .
نیلماه: آخ سرم مامان
دستمو گذاشتم رو سرم و در حالی که میرفتم خودمو تخلیه کنم به سازنده ی این خونه بد و بیراه میگفتم .
بعد اینکه کارم تموم شد رفتم صبحونه درست کردم نشستم داشتم میخوردم که گوشیم زنگ خورد .
نیلگون بود .
نیلماه : به سلام نیلگون خانوم صبح بخیر باشه
نیلگون : سلام خوبی صبح تو هم بخیر
نیلماه : کاری داشتی ؟؟
نیلگون : نه فقط دلم برات تنگ شده