رمان[ ماه من : پارت ۲۲
0
27
1
110
من واسه نیلی جونمو هم میدم پس الان باید یه کاری کنم.
پریدم جلو ماشین که حامیم زد رو ترمز ؛ رفتم سمت در راننده و گفتم :
نیلماه:حامیم تو رو خدا وایسا ابجیم میخواد باهات عکس بگیره
حامیم: چیکار میکنی تو دختر اگه یه اتفاقی میافتاد واست چی ؟؟
نیلماه: من هیچی پیاده شو بیا یه عکس با ابجیم بگیر
حامیم : باشه برو اونور تا ماشینو پارک کنم
نیلماه: اوکی
حامیم اومدو با نیلی عکس گرفت و گفت اینجوری نمیشه یه سلفیه دسته جمعی هم گرفت .
حامیم : امشب بهتون خوشگذشت ؟
نیلی : بله واقعا ازتون خیلی ممنونم