رمان[ ماه من : پارت ۱۰۴
0
18
1
110
حامی : بریم 《خنده》
علیرضا که تا اون موقع هیچ حرفی نزده بود گفت:
علیرضا: ماشین اوردین ؟
رهام : نه والا آقا امیر گفتن بیا پیاده بریم هوا بخوره به سرمون 《لبخند》
حامی : خوب باشه با هم میریم 《لبخند》
نیلماه : خوب پس من پشت سرتون میام
حامی : باشه 《لبخند》
سوار ماشینم شدم و راه افتادیم .
#حامیم
تو راه بودیم که امیر به حرف اومد .
امیر : بابا یه آهنگی چیزی بذارین حوصلم نپوکه 《خنده 》
حامی : چشم 《خنده》
یکی از آهنگ های خودشونو گذاشتم .
رهام : به به