رمان[ ماه من : پارت ۸۴

نویسنده: mlynabkhtyary71

ریحانه : من که از اول میدونستم 《خنده》
نیلماه: گمشین بی‌شعورا 《خنده》
بعد کلی غیبت کردن بچه ها رفتن و منم گرفتم خوابیدم .
با صدای آلارم گوشیم پاشدم و دست و صورتمو شستم
صبحونمو خوردم .
رفتم بالا لباس پوشیدم و راه افتادم .
هنوز تو شوک دیشب بودم .
ترافیک بودو حرص آدمو در می‌آورد. 
یکی از آهنگ های حامیمو پلی کردم تا حوصلم نپوکه .
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.