رمان[ ماه من : پارت ۹۶
0
18
1
110
قهوه رو گرفتم و حساب کردم .
سرم تو گوشیم بود که رفتم تو شکم یه بنده خدایی
آخ دماغم شکست .
با دستم دماغمو ماساژ میدادم .
عه قهوه کو؟!
واای نه واای نه لطفا نریخته باشه روش لطفا ...
پسره : خانم داری چیکار میکنی سوختم ..
وای چه قد بلنده از پایین شروع به برسی کردم یه کت و شلوار مشکی با پیرهن سفید پوشیده بود ولی کتش دستش بود . چرا انقدر آشناست نه خدای من اون که فکر میکنم نباشه نه بابا تو این شهر بزرگ قهوه ی من بریزه رو اون آدم نه بابا نمیشه.
نیلماه: وای ببخشید خیلی شرمندم
با صدایی که شنیدم مطمئن شدم خودشه?
رهام : داداش امیر چیشده؟!