رمان[ ماه من : پارت ۴۰

نویسنده: mlynabkhtyary71

فردا باید حامیم رو ببریم آی سی یو و بهش رسیدگی کنیم تا موقعی که بهوش بیاد ؛ آقای احمدی هم بهم گفته که به شخصه خودم باید بالا سرش باشم انگار من نوکرشونم .
اما بخاطر اینکه حامیم خواننده مورد علاقمه این وظیفه رو بعهده میگیرم .
آنقدری خسته بودم که سرمو رو بالشت نزاشته خوابم برد.
صبح با صدای آلارم گوشیم بلند شدم و دست و صورتمو شستم و بعد خوردن صبحونه لباسم رو پوشیدم .
راه افتادم سمت بیمارستان و نیم ساعت هم نشد که رسیدم .
رفتم تو اتاق و لباسامو عوض کردم .
یه چند روزی بود که با خانواده حامیم صحبت نکرده بودم .
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.