رمان[ ماه من : پارت ۷۹

نویسنده: mlynabkhtyary71

حامیم : فردا ساعت 9 ولی زود بیا 
نیلماه: اوکی  
حامیم : با اجازه شما ما هم بریم کلی کار دارین خدافظ《لبخند》
نیلماه : خدافظ
بعد از خدافظی از حامیم سوار ماشین شدم و رفتم خونه .
ناهار یه چی درست کردم خوردم و رفتم تو گوشی.
داشتم فیلمای کنسرت حامیم و نگاه میکردم که دیدم یه خری مزاحم اوقات فراغتم شد ‌.
بدون اینکه ببینم کیه جواب دادم .
نیلماه: بعله ؟!
ریحانه : بعله و کوفت بعله و زهر مار 
نیلماه : به ریحانه خانوم چه عجب شما یادی از ما کردی و یه زنگ زدی!!
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.