رمان[ ماه من : پارت ۲۷

نویسنده: mlynabkhtyary71

نیلماه: دکتر من خیلی خستم نمیتونم این عمل انجام بدم 
احمدی : مجبوری دخترم آقای رضایی رفته سفر فقط تو هستی 
 نیلماه : دکتر لطفا من نمیتونم هم خیلی خستم هم میترسم با این حالم یه بلایی سرش بیارم 
احمدی : رو حرف من حرف نزن دیگه 
نیلماه : چشم 
احمدی : موفق باشی 
نیلماه: ممنون 
از اتاق اومدم بیرون ؛ میخواستم همونجا خودمو بکشم وااای خدا چقدر تو سیریشی آخه احمدی بابا ولمون کن بریم بکپیم من دارم میمیرم .
رفتم از ارغوان بپرسم بیمارمونو بردن اتاق عمل یا نه؟
نیلماه: ااررغوواان
ارغوان : ها ؟؟ چته ؟؟
نیلماه: بیمار اورژانسی رو آوردن؟؟
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.