رمان[ ماه من : پارت ۱۰۵
0
18
1
110
رسیدیم و علیرضا هم ماشینو گذاشت تو پارکینگ و نیلماه هم ماشینشو گذاشت کنار ماشین علیرضا.
رفتیم سمت آسانسور و نیلماه دکمه ی طبقه مورد نظرمون رو زد .
رهام: ببخشید نیلماه خانم شما رو هم به زحمت انداختیم
نیلماه: نه این چه حرفیه من در هر صورت این راه رو باید با شما طی میکردم
امیر : چرا مگه ؟
نیلماه : چون اینجا زندگی میکنم 《لبخند》
رهام : عه پس همسایه هستیم !《لبخند》
امیر : بسلامتی 《لبخند》
نیلماه: سلامت باشین 《لبخند》
از آسانسور اومدیم بیرون ؛ کلید واحد بغلی رو بهم داده بودن چون خونه یکی از آشناها بود که میخواست بفروشه کلید رو از تو جیبم در اوردم و در رو باز کردم .