رمان[ ماه من : پارت ۱۰۵

نویسنده: mlynabkhtyary71

رسیدیم و علیرضا هم ماشینو گذاشت تو پارکینگ و نیلماه هم ماشینشو گذاشت کنار ماشین علیرضا. 
رفتیم سمت آسانسور و نیلماه دکمه ی طبقه مورد نظرمون رو زد .
رهام: ببخشید نیلماه خانم شما رو هم به زحمت انداختیم 
نیلماه: نه این چه حرفیه من در هر صورت این راه رو باید با شما طی می‌کردم 
امیر : چرا مگه ؟
نیلماه : چون اینجا زندگی میکنم 《لبخند》 
رهام : عه پس همسایه هستیم !《لبخند》
امیر : بسلامتی 《لبخند》
نیلماه: سلامت باشین 《لبخند》
از آسانسور اومدیم بیرون ؛ کلید واحد بغلی رو بهم داده بودن چون خونه یکی از آشناها بود که می‌خواست بفروشه کلید رو از تو جیبم در اوردم و در رو باز کردم .
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.