رمان[ ماه من : پارت ۱۰۹

نویسنده: mlynabkhtyary71

نیلی : خوب باشه پس مزاحمت نمیشم آجی جون
بای بای 
نیلماه: خدافظ 
حامی داشت اتاق ها رو نشون رهام و امیر میداد .
نیلماه: حامی 
حامی : جانم 
نیلماه: من باید برم کاری نداری 
حامی : میموندی شام بخوریم 
نیلماه: مرسی
 اقا رهام اقا امیر پس فردا شام مهمون منین 
حامی : پس من چی؟!《خنده》
نیلماه: شما که مهمون نیستین شما صاحب خونه این《خنده》
رهام : چشم حتما《خنده》
نیلماه: با اجازتون خدافظ
امیر : خدافظ
 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.