رمان[ ماه من : پارت ۴۱

نویسنده: mlynabkhtyary71

نیلماه: سلام 
لیلا : سلام دخترم تورو خدا رو پسرم خوبه ؟!
نیلماه : پسرتون سالمه سالمه امروز هم میبریمش 
آی سی یو و انشاالله وقتی که بهوش اومدن باید معاینه بشن اگه مشکلی نداشتن مرخص میشن .
لیلا : خیلی ممنونم ازت دخترم 
نیلماه: خواهش میکنم وظیفه بود .
حامیم و بردن آی سی یو و رفتم ببینمش .
همین که وارد شدم صورت باند پیچی شدش رو که دیدم. بغض گلومو گرفت. 
رفتم کنارش نشستم و بهش نگاه کردم .
نیلماه : خونمونو هم برام نخوندی 
حامیم : من اینجا دارم میمیرم تو به فکر خودتی 
صدای حامیم بود ؟! یعنی بهوش اومده ؟! 
نگاه کردم دیدم ..بعله .. آقا بهوش اومده .
نیلماه: سلام آقا حامیم 
حامیم : علیک سلام 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.