رمان[ ماه من : پارت ۳۷
1
21
1
110
لباسمو پوشیدمو بدون اینکه میزو جمع کنم رفتم پایین .
اصلا حوصله ی هیچی رو نداشتم.
بعد چند دقیقه اومد سوار ماشین شد و راه افتادم .
توی پارکینگ بیمارستان پارک کردم .
نیلی : کجاست ؟!
نیلماه: چی کجاست ؟؟
نیلی : اتاق حامیم کجاست ؟؟
نیلماه : به من چه برو خودت پیدا کن بعد اینکه حامیم و دیدی دیگه نیا اینجا نمیخوام ببینمت
مظلوم نگام کرد و گفت :
نیلی : آبجی ببخشید یکم تند رفتم و.....
نیلماه: مهم نیست
نیلی : الان ازم ناراحتی؟!
نیلماه: متاسفم ولی وقت ندارم سوال های تو رو جواب بدم باید برم عمل دارم