رمان[ ماه من : پارت ۸۷

نویسنده: mlynabkhtyary71

نشستم روی مبل و رفتم توی فکر که با صدای کسی به خودم اومدم .
حامیم : نیلماه 
نیلماه : جونم ...
بی دلیل این حرفو زدم و الان نمدونم چجوری باید جمعش کنم .
نیلماه: آخ چونم واای ...
با تموم شدن حرفم حامیم زد زیر خنده .
نیلماه: هه هه نمک《زیر لب》
حامیم : شنیدم چی گفتیا《خنده》
بعد اینکه خنده هاش تموم شد رو کاناپه روبه رویه من نشست .
نیلماه : اوم ..حامیم 
حامیم : جانم 
 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.