رمان[ ماه من : پارت ۵۹
1
18
1
110
نیلماه : باشه میام ولی فردا صبح کار دارم نمیتونم بمونم.
نرگس : باشه دخترم منتظرتم
نیلماه: میبینمت مامان جونم
نرگس: میبینمت دخترم
رفتم سمت کمدم و یه پیرهن سبز پوشیدم با شلوار و شال سفید و کیف و گیتارمو برداشتم و رفتم پایین .
کفش سفیدمو پوشیدمو راه افتادم .
نیم ساعت تا خونه مامان فاصله نداشتم و زود رسیدم .
ماشینو بردم تو پارکینگ اپارتمان گیتارمو گذاشتم تو ماشین باشه و سوار آسانسور شدم و دکمه طبقه 9 رو فشار دادم .
زنگ درو زدم و مثل همیشه نیلی خانوم درو باز کرد .
نیلی عادت داشت منو که میدید میپرید تو بغلم اومد بغلم کنه که کنارش زدم و رفتم داخل؛ هنوز ازش ناراحت بودم .