رمان[ ماه من : پارت ۵۲

نویسنده: mlynabkhtyary71

حامیم : ببخشید جانان خانوم من زبون ندارم شما باید به جا من صحبت کنی ؟! 《خنده》
نیلماه :《خنده》
یکم با لیلاجون حرف زدم و چون خیلی خسته بودم رفتم خونه ؛ روی مبل نشسته بودم و به این فکر میکردم اگه یه چند ماهی کارو مو ول کنم چی میشه؟! 
یکم استراحت کنم ؛ قرار دادم فردا دیگه تموم میشد آقای احمدی هم میگفت بیا تمدید کن .
همیشه عاشق موسیقی بودم و مامانم اجازه نداد که برم دنبالش ولی من کنار کارم تمرین کردم و الان خیلی خوب میزنم .
دوست داشتم برم دنبال کاراش و دوباره شروع کنم .
گوشیمو گذاشتم روی ساعت 8:00 و خوابیدم .
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.